منحرف...

اين شعري كه مي خونيد مال امشبه.داغ داغ!

حتي تو دفترم هم هنوز يادداشت نكردم.وصف حال خودمه.به كسي بر نخوره...

اينو براي اون دوستاني نوشتم كه فكر مي كنن ما كسي هستيم.

نظرتون رو بگيد...نه درباره من،خودمو مي شناسم.درباره شعر!

من آن سوار پري چهر بي نقاب نيم

من از تبار رفيقان آفتاب نيم

من آن ابوالهوسم كاو به دام شيطان است

نه من مريد سر زلف بو تراب نيم

من شكسته دل بينوا كجا بروم؟

كه من ز خيمه ي اسلام و انقلاب نيم

ز خط و راه حقيقت به حق كه منحرفم

ز مومنين ره عترت و كتاب نيم

ميان شيفتگان و ميان موج و جرس

من خراب و دغل زين ميان حساب نيم

شبي كه ساقي ميخانه دست ما بگرفت

يقين شدم كه من اهل مي و شراب نيم

برو كه مُهر شهادت نه آهنين باشد

شهيد ، زَر بود و من ز زرّ ناب نيم




به قلم "هدهد" در پنجشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۸۸ساعت 20:48  |