فراماسونری 5

... پندار ما این است که عدد 6 عدد گروههای شیطان پرستی است.آری اما این گروههای جوان که با انواع موسیقی های مستهجن خودنمایی می کنند،ویترینی از شیطان پرستی نوین است که در جهان حکومت می کند.6 به دلیل اینکه به لاتین six خوانده ونزدیک به کلمه sex است اهمیت دارد.البته ما در قرآن داریم که خداوند آسمانها و زمین را در 6 روز خلق کرد اما هدف و فراماسونها خدا نیست بلکه ضدیت با خداست.

شما حتما از 666 که عدد شیطان است زیاد شنیده اید بنابراین زیاد درباره آن به بحث نمی پردازیم.

این عدد عدد شیطان است و شما در تما زندگیتان با آن مواجه اید.برای این که علت این ادعای مرا درک کنید لازم است تا ژایان مبحث فراماسونری با ما همراه باشید.

اگر 6 را برعکس کنیم با عدد 9 مواحه خواهیم شد.9 نیز برای ماسونها اهمیت دارد.شما عدد 9 را به خاطر می آورید؟ اندکی صبر کنید.9برای فراماسونها مهم است زیرا کسانی که خود را پسران مادر هیرام می دانستند 9 نفر بودند که او را زنده کردند.ماجرا چیست؟هیرام کیست؟ و این 9 نفر چه کسانی هستند؟

ماجرا از این قرار است که سلیمان نبی(ع) هنگام ساخت معبد از جنیان استفاده می کرد.البته انسانها نیز بعنوان بنا در این کار شریک بودند.بناها در 3 رتبه مختلف بودند و برای دریافت حقوق خود اسم رمزی داشتند.هیرام معمار معبد بود.عده ای که سودجو بودند هیرام را تهدید می کنند که رمز خود را بگوید تا آنها هم حقوق بیشتری دریافت کنند.هیرام امتناع می کند و آن بناها او را می کشند.9 نفر از بناهای آزاد (freemason) که خود را پسران مادر هیرام (یهود نسل را از طرف مادر میداند.شاید ماجرای تولد حضرت عیسی(ع) حکمتی اینچنینی داشته باشد) یعنی برادران او می دانستند بدن قطعه قطعه او را به هم می چسبانند و هیرام را زنده می کنند.جالب اینجاست کسانی به این خرافات اعتقاد دارند که دین را خرافه گرایی می خوانند و مردم را از آن نهی می کنند.ماجرای هیرام بسیار شبیه ماجرای خدای مصریان "ایسیس" است که درآینده بدان خواهیم پرداخت.شاید این ماجرا که رنگ و بوی مذهبی دارد و شباهتش به ماجرای خدایان مصر باستان نشان دهنده تاثیر کابالا بر یهود باشد.

 خلاصه اینکه این 9 نفر که خود را برادران هیرام می خوانند خود را بنای آزاد می نامند.حال مشخص می شود که نام فراماسونری از کجا ناشی می شود.از دیگر نتایج حاصل از این داستان ارزش عدد 9 است.9 را می توانید در ماجرای 11 سپتامبر جستجو کنید.یازدهم ماه 9! همچنین عدد مقدس بهائیان که لامحاله ریشه ای صهیونی دارد (از ارتباطات و حمایتهای ویژه اسرائیل از بهائیان می شود این را استنباط کرد) همین عدد است.

نکته دیگری که در این ماجرا میخوانیم آن است که آن 9 بنا به نشانه اینکه در قتل هیرام شرکت نداشتند دستکش سفید در دست می کنند...

 ادامه دارد




به قلم "هدهد" در شنبه بیست و پنجم دی ۱۳۸۹ساعت 20:39  | 


 فراماسونری 4

... آن چیزی که از فراماسونری غالبا شنیده ایم آن است که بناهای معترضی (mason) در قرن هفدهم با ایجاد تشکیلاتی سری سعی در اثر گذاری در فضای جامعه داشتند.این تشکیلات با تدوین مرامنامه ای توانستند در جهان شبکه های زیادی شکل دهند.معمولا ارتباط این مراکز که از آن با نام لژ یاد می شود محدود است و کاملا مجزاست.اما آیا حقیقتا این چنین است؟

با نگاهی به آنچه که امروزه و پس از 3 سده از خود فراماسون ها بدست آمده به راحتی می توان فهمید که این دروغی بیش نیست.بنیانگذاران لژ فراماسونری یهودیان صهیونیستی هستند که قائل به حکومت نهایی این قوم برتر بر جهانند.جالب اینجاست که شیوه عملکرد این لژها که ادعا می کنند مستقل اند و رتبه بندی هایشان (که بعدا اشاره خواهیم کرد) کاملا یکسان است و مگر می شود دو تشکیلات با مرامنامه یکسان از هم بیگانه و جدا باشند.قطعا دستی است که آن را هدایت می کند.این دست واحد که جریانات جهانی را صحنه گردانی می کند، یهودیت آمیخته با کابالائیسم است.(نه دین موسی!)این موضوع به مرور در مباحث آینده روشن تر می شود.

یهودیان از آن جهت که انسانهایی به اصطلاح نچسب در هر جامعه ای بودند در طول تاریخ مورد ستم بوده و و سعی می کردند رفتار ظاهرشان با باطنشان متفاوت باشد.آنها همواره در تلاش بودند تا به حکومتی جهانی برسند.حکومت جهانی قومی منفور در گرو دو رویی و تزویر عملی خواهد شد.زیرا با لو رفتن اندیشه های آن گروه اولین پیامدش نابودی آن اندیشه است. لذا آنها با در دست گرفتن ابزار قدرتی به نام سرمایه برنامه ریزی طولانی مدتی برای رسیدن به این هدف کهن داشتند.

استفاده از قدرت شیطان برای پیش برد اهداف ملزوماتی دارد که از جمله آن تحریف دین و پوشش دینی دادن به رفتار خود است.که در مطلب قبلی بدان اشاره شد.در حقیقت ماسونها در پی برقراری حکومتی جهانی اند که بر جن و انس حکومت کنند و شیطان را بر مسند قدرت بنشانند.(اندیشه های کابالائیسم)

از جمله نکات قابل توجه در فراماسونری نماد گرایی دیوانه وار آنهاست.در کابالا هم نماد گرایی موج می زند به گونه ای که خطنوشتار مصر باستان «هیراگلیف» با اشکال و نمادها نمایش داده می شد.

به همین دلیل فراماسونها به اشکال مختلف برای نشان دادن قدرت نفوذ خود و به هر صورتی نماد های خود را نمایش می دهند.هر یک از این نماد ها پیش از آنکه از آن دین موسی باشد از آن کابالا ست.

حال برای روشن شدن مطلب که فراماسونری چقدر اهمیت دارد و تا کجا در دنیای امروز تاثیر گذار است به شرح نمادهای آن می پردازیم.

از جمله نمادهای پرکاربرد در فراماسونری اعدادی است که برای آنها مقدس است.بطورکلی هر عددی که تصویر وارونه اش همان شود یا معنی دار باشد برای فراماسون مقدس است.البته اگر عددی ازاعداد الهی باشد حتما آن عدد به علاوه یک نماد شیطان خواهد بود یعنی شیطان خود را برتر از خدا می داند.

اولین عدد عدد 6 است...

ادامه دارد




به قلم "هدهد" در پنجشنبه بیست و سوم دی ۱۳۸۹ساعت 21:59  | 


 فراماسونری 3

... تا به حال دقت کرده اید که در دنیای فعلی که تمامی  آئین ها و ادیان برای تبلیغ مذهب خود رقابت می کنند چرا کسی ما را به آئین یهود دعوت نمی کند؟ چرا هیچ کس شما را دعوت نمی کند که به آئین موسی درآیید؟ با آنکه غالب رسانه ها و سرمایه ها در اختیار یهودیان است چرا مسیحیت، بهائیت ،بودیسم وبسیاری آئین دیگر در این رسانه ها تبلیغ می شود اما خبری از تبلیغ یهودیت نیست؟ پاسخ این است که شما نباید یهودی شوید.در واقع نمی توانید یهودی شویدچون یهودیت یک نژاد است نه یک آئین! برمبنای تعالیم یهودی تنها کسی می تواند یهودی باشد که از پدر و مادر یهودی متولد شده باشد.

این تعالیم در کتابی به نام «تلمود»که توسط علمای یهود نوشته شده استوجود دارد.تلمود (به عبری: תלמוד)، یکی از کتاب‌های مذهبی یهود می‌باشد که به عنوان تفسیری بر میشنا، مجموعه‌ای حاوی شریعت ‏شفاهی یهود و فتاوای فقیهان این قوم، از آثار مهم و ارزشمند در ادبیات دینی یهود می‌باشد. این کتاب دارای دو بخش میشنا משנה و گمارا גמרא می‌باشد.
تلمود از ۶ بخش تشکیل شده است و هر بخش را سِدِر مینامند و در مجموع ۶۳ رساله را دربر دارد.نام این بخشها عبارت است از: سدر زراعیم ، سدر موعد ،سدرناشیم ،سدر نزیقین ، سدر قداشیم ،سدر طهاروت. تلمود کتاب فقهی یهود و در واقع توضیح المسائل و رساله عملیه آنهاست.حتی بعضا دیده می شود که این کتاب نزد یهودیان از تورات مقدس تر و ارجح است.

در تلمود غیر یهود را با نام «گوئیم» ذکر می کند.گوئیم در لغت عبری معادل وحشی، حیوان وموجود کم ارزش است.شاید حالا دریابیم چرا یهود به راحتی فلسطینیان بی گناه را قتل عام می کند.تلمود میگوید یهود قوم برتر است و گوئیم باید در خدمت یهود باشد (بخوانید در خدمت شیطان).جان و مال و ناموس گوئیم برای یهود مباح است.این البته ممکن است تحت تاثیر مهجور ماندن یهودیان و نفرت همیشگی مسیحیان از آنان باشد.چون مسیحیت یهودیان را عامل قتل عیسی(ع) می دانستند.

درست است که در قرآن هم خدا اشاره می کند که بنی اسرائیل را قوم برگزیده قرار دادیم.اما در جای دیگر میگوید اینها به واسطه نافرمانی هایی که کردند نفرین شدند.داستان نافرمانی قوم موسی طولانی است و خوانندگان می توانند در تاریخ انبیا از شرح ماوقع اطلاع یابند.پس ازآنکه سلیمان نبی ازدنیا رفت اجنه  و شیاطین دوباره به حالت قبلی برگشتند و باز این کابالائیسم بود که محتوای دین موسی(ع) استحاله کرده بود.

پس از اینکه فلسطین در سال 70 میلادی توسط روم که به تازگی مسیحی شده بود تصرف می شود، یهودیان در تمام عالم پراکنده می شوند لکن در ملتهای دیگر مستحل نمیشوند.بنابراین اندیشه ها و آموزه های آن را حفظ می کنند.یهودیان غالبا به تجارت می پردازند و طبق دستورات اقتصادی خود (مثل حلال بودن ربا از غیر یهود) ثروت های هنگفتی را جمع می کنند.از آنجا که یهودیت نژاد است هیچگاه درصدد افزایش یهودیان بر نمی آیند زیرا امتزاج با ملتها به معنی تغییرات تدریجی خواهد بود.

البته نباید فراموش کرد که ثروت همان ابزار قدرتی است که می تواند یهود را به خواسته اش برساند.ازحدود 3 قرن پیش و پس از رنسانس در اروپا حلقه های مخفی در اروپا شکل می گیرد تا دوباره یهودیان را گرد هم آورد و زمینه های حکومت جهانی را پایه ریزی کند.تشکیلاتی که از آن با نام «فراماسونری» یاد می شود.

ادامه دارد




به قلم "هدهد" در چهارشنبه بیست و دوم دی ۱۳۸۹ساعت 15:28  | 


 فراماسونری 2

... پس از آنکه بنی اسرائیل به سرزمین فلسطین وارد می شوند نه تنها فرهنگ های کابالائیستی را فراموش نمی کنند بلکه بیشتر بدان دامن می زنند.این شیطان گرایی تا جایی پیش می رود که خدا برای هدایت بشر قدرتی به سلیمان نبی(ع) می دهد و او را بر جنیان مسلط می کند.ابزار جن گیری را جمع آوری می کند و جنیان را به کار می گمارد تا معبدی برایش بسازند و برایش غواصی کنند و قس علی هذا.

پس از سلیمان، بنی اسرائیل یا بهتر است بگوییم یهود نه تنها محور اعتقاداتش را خدا قرار نمی دهد بلکه آن را به شدت و البته خیلی نرم مورد حمله قرار می دهد.مگر می شود انسان به خدا اعتقاد داشته باشد و او را دروغگو بداند؟مگر خداپرستان خدا را قادر مطلق نمی دانند؟ مگر خدا عالم مطلق نیست؟

آیا زیبنده است برای موسی(ع) که الواح تورات را از خود خدا دریافت کند و در آن (العیاذ بالله) شاهد دروغگویی ، ضعف و جهل خدا خدا باشیم؟ آری این اتفاق در تورات افتاده است.اگر شیطان قسم یاد کرد که بر سر راه بنی آدم بنشیند حتما در تحریف این کتاب مقدس بیکار نمی نشیند.

در داستان آدم در تورات می خوانیم که خدا به آدم می گوید از این درخت نخورید زیرا می میرید(نقل به مضمون).و شیطان در لباس طاووس (زیبا ترین پرنده) وارد شده به آنها می گوید: خدا برای این به شما گفته از این درخت نخورید چون اگر بخورید مثل خودش می شوید و جاوید می مانید.پس آن دو خوردند و خدا که از ماجرا آگاه می شود آنها را از بهشت بیرون می کند.جالب اینجاست که بسیار زیرکانه خدا دروغگو تصویر می شود زیرا گفت خواهید مرد و آن دو نمردند!

در داستان یعقوب (ع) هم می خوانیم که یعقوب با خدا کشتی می گیرد.یعنی خدا مجسم می شود(!) و اتفاقا از یک یهودی که همان اسرائیل باشد(یعقوب) شکست می خورد.هم خدا جسم فرض می شود و هم در برار انسانی که خود آفریده است مغلوب می شود.آیا این خدا سزاوار پرستش است؟

در سراسر کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) این اهانت ها به خدا و انبیای الهی موج می زند هرچند در بین آنها آیاتی هست که می توان به آن اعتماد کرد و آن را از خدا دانست.

با توجه به این مطلب آیا می توان یهودیت و مسیحیت فعلی را با این تحریفات و بلکه توهین ها دین الهی نامید.این کتاب بیشتر به اندیشه شیطان نزدیک است تا کتاب مقدس خدا!

آیا می توان به این کتب اعتماد کرد؟ آیا می توان به پیروان این کتب اعتماد کرد؟ جالی اینجاس که برخی از بزرگان این آئین در طول تاریخ به عدم اعتقاد به همین کتاب اذعان کرده اند! از جمله تئودور هرتزل که نظریه دولت یهودی را در کنفرانس بال سوئیس در ۱۸۹۸ در نامه خود به لرد بالفور و در دیدار با تزار روسیه علنا اعلام می کند که یک یهودی است و نه یک دیندار!

اینجاست که برای ما روشن می شود که یهودی با کلیمی توفیر دارد.یهودیت یک نژاد است نه یک دین!

ادامه دارد




به قلم "هدهد" در سه شنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۹ساعت 10:48  | 


 فراماسونری1

کافی است سری به رسانه ها،بازار و شبکه های مدیریت سیاسی در دنیا بزنید تا با اندکی تدبر دریابید که دستی واحد این جریانات را صحنه گردانی می کند.شاید چیزی که می نویسم مطلب تازه ای نباشد لکن بعضی چیزها سبب می شود که انسان در مسائل پیرامونش درنگ کند.

وقتی اولین بار با علی اکبر رائفی پور آشنا شدم چیزهایی برایم مکشوف شد که پیش از این به طور پراکنده می دانستم.در حقیقت حلقه وصل و نخ تسبیح ماجرا را پیدا کردم.

آنچه که در دنیا دارد صحنه گردانی می کند و امام راحل (ره) از آن با نام استکبار جهانی یاد می کرد همان حلقه وصل حوادث دنیای ماست.شیطان پرستی!

پرستش شیطان یا اجنه که در قرآن بدان اشاره شده است امروز توسط کسانی جدی گرفته می شود که اعتقاد به غیب را خرافات می دانند.آری جهان غرب نوع جدیدی از شیطان پرستی را از مصر باستان به وام دارد.آیاتی از قرآن که به پرستش جن یا همان شیطان اشاره می کند (سبا ۴۱)، گواهی است بر این ادعا.

یوسف پیامبر (ع) به واسطه ی غدر برادران به مصر می رود و پس از به قدرت رسیدن خاندانش را که همان بنی اسرائیل اند از کنعان (سرزمین تجار پشم سرخ) یا همان فلسطین کنونی فرا می خواند و آنها را با تمدن بزرگ و عجیبی به نام مصر باستان و مکتب کابالائیسم(مکتب سحر و جادو و جن گیری) آشنا می سازد.البته یوسف برای درمان مصریان از حاکمیت اجنه بر زندگی مردم، چاره می اندیشد لکن قدرت منفی اجنه حتی برای بنی اسرائیل هم جلب توجه می کند.غافل از اینکه قدرت محدود اجنه در برابر قدرت مطلق باریتعالی هیچ است.

بنی اسرائیل فرهنگ کابالائیسم را تحت تاثیر مصر با خود همراه می سازند.به نوعی می توان گفت بنی اسرائیل مسحور تمدن مصر شده یا به عبارتی مصر زده شدند.اینگونه است که وقتی موسی (ع) این منجی بنی اسرائیل آنها را به سوی ارض موعود فرا می خواند ، پس از ۱۰ روز سامری که یک کابالائیست بود(احتمالا) گوساله ای می سازد و مردم را به پرستش آن دعوت می کند.

شاید بپرسید کسی که خدا را پذیرفته چگونه بت پرست می شود؟ پاسخ واضح است.کسی که پوسته دین را شناخته و نفسش مانع از ایمان به معجزه می شود،مسلما بت پرست خواهد شد ضمن اینکه این بت تنها یک بت عادی نبود و کارهای خارق العاده ای از خود نشان می داد که ناشی از سحر سامری بود.این جادو منشأی جز همان کابالائیسم ندارد.

شیطان و جن با قدرتی که دارد و انسان از آن محروم است افسار بشر را در دست می گیرد و مگر سوگند به بزرگی خدا نخورد که بنی آدم را گمراه کند ...إلا عباد الله المخلصین؟

این شیطان گرایی که به مرور تبدیل به شیطان پرستی می شود پس از ورود به فلسطین پررنگ تر می شود...

ادامه دارد




به قلم "هدهد" در شنبه هجدهم دی ۱۳۸۹ساعت 9:54  | 


 تحفه حافظیه




به قلم "هدهد" در پنجشنبه شانزدهم دی ۱۳۸۹ساعت 12:35  | 


 توحید

میان باغ به پروانه بلبلی می گفت

نصیحتـی بشنو تا که رستگار شوی

خدا یکی و محبت یکی و یار یکی

دو دل مباش که بی ‌ارج و اعتبار شوی


پی نوشت:

۱.این پست برای من است و امثال من.

۲.خدایا مرا بر یک محبت استوار کن!


برچسب‌ها: توحید, عشق



به قلم "هدهد" در پنجشنبه نهم دی ۱۳۸۹ساعت 21:1  | 


 تحفه حافظیه

در ره منزل لیلی که خطر هاست درآن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

 

 




به قلم "هدهد" در سه شنبه هفتم دی ۱۳۸۹ساعت 21:2  | 


 جوابی برای یک سوال!

یه بنده خدایی تو همین پست زیری نظری گذاشت.جالب بود سوالی که می کرد.منم نمی خوام بگم سوال غلطیه یا از روی غرض پرسیده شده ولی از اینکه جواب شنیده نشه بیزارم.کسی که فقط سوال می کنه که سوالی کرده باشه یا زیر سوال ببره در چشم من حقیره.البته منظورم این بزرگوار نیست.منم  جوابی که به ذهنم می رسه می نویسم شاید به درد ۲ نفر بخوره.

خدمت آقای فلاح عرض کنم همیشه هم اینطور نیست.گاهی قبل از راس امور و گاهی بعد از راس امور تابلو می شن ولی اونایی که در راسن چون بیشتر تو چشمن تابلوتره.این هیچ ضرری به حال نظام نداره هیچ،فایده هم داره.چون عوامل بیماری شناخته می شن.اتفاقا این توانایی نظامو نشون میده که میتونه در هر سطحی منحرفینو اصلاح کنه.البته هنوز به نظرم با نقطه مطلوب خیلی فاصله است.چون خیلی های دیگه هستن که دارن به نام نظام علیهش کار می کنن.

سیاسیون ما فی نفسه جاسوس نیستن.هیچ کس جاسوس به دنیا نمیاد.به قول امام (ره) حب الدنیا راس کل خطیئه.البته این روایت از پیغمبره.به مرور کسایی که تو اعتقادات دینی و ملی شون سستن دچار انحراف میشن.بیگانگان هم مترصد همین فرصت ها هستن.

از طرفی خیلی از همین سیاسیون با انتخاب من و شما به طور مستقیم یا غیر مستقیم در راس امور قرار میگیرن.حالا کی باید جوابگو باشه؟ باید با چشم باز انتخاب کرد!

خلاصه آقا نیما نباید یه طرفه به قاضی رفت.بعصی از برخوردا غلطه ولی نباید اجازه داد هرکی هر کاری دلش میخواد انجام بده.شاید بگی بعضی از اینا تهمته! شایدم باشه. ولی تکذیب نکردن دفتر بعضی آقایون درمورد این ارتباط ها جای سوال داره.

اگر ابهامی داری و اگر میتونم کمک کنم در خدمتم.

موفق باشید




به قلم "هدهد" در شنبه چهارم دی ۱۳۸۹ساعت 16:2  | 


 فتنه ای به نام علی مطهری

یادم می آید هنوز هشت ماه فتنه ی سال 88 پایان نیافته بود که امام خامنه ای در جمعی از خواص فرموده بودند این فتنه خواهد گذشت .بروید و مردم را برای فتنه ی عظیمی که در پیش است آماده کنید.بصیرت افزایی!

مدتی است که در میان اصولگرایان اختلافاتی ایجاد شده است.انشقاق همیشه بود.قرائت های متفاوت همیشه بود.از همان اول انقلاب.لکن همیشه عده ای پیروز می شدند و دیگران حذف.لیبرال ها حذف شدند و اسلام گرایان ماندند.روحانیت مبارز جدا شد و از دلش مفاهیم انقلابی دیگری تراوید.اصلاحات به وجود آمد.اصلاحات هم حالا خشک شده و در میان اصولگرایان اختلافاتی شده است.

بعد از انتخابات 84 اصولگرایان دو طیف طرفدار دولت و غیره را شکل دادند.از دل این جریانات هم بعدها طیف جدیدی سر بر آورد که این دو طیف را نگران کرده.طیفی به نام علی مطهری.

علی مطهری که خود به واسطه ی به قدرت رسیدن احمدی نژاد به این جایگاه رسید و نان او را خورده حالا آمده است و داعیه ی فهم درست از انقلاب را بر مبنای کتب شهید بزرگوار مطهری دارد.جدای از این نکته که او به ولایت مطلقه فقیه به طور اخص معتقد نیست و در مطلقه بودن آن تشکیک می کند ، در عرصه سیاسی هم دارد دست به اقداماتی می زند که نگران کننده است.دامن زدن به مسائلی که به فرموده امام خامنه ای ما را از کار اصلی می اندازد ، محلی از اعراب ندارد.تا جایی مخالفت ها با اندیشه علی مطهری بالا گرفت که در فراکسیون اصولگرا اخراج او از این فراکسیون مطرح شد.

البته مطهری خود هم از این طرح تلویحا استقبال کرد و هرچند اخراج نشد ، در صدد تشکیل فراکسیونی جدید در مجلس است.جمعی که به لحاظ اندیشه مثل او می اندیشند.در تازه ترین حرکت مطهری اقدام به همسو کردن نمایندگان برای بررسی طرح عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد است.طرحی که کمتر از 30 سال پیش برای منافقی چون بنی صدر به رای گذاشته شد.

بنی صدر علنا در مقابل امام می ایستاد و با ظاهر سازی در مقابل تمام یاران و نهادهایی که امام به آنها ارزش داده بود قد علم می کرد.ارتباطش با سرویس های جاسوسی افشا شد.تعلل او در اداره درست جنگ و....اما آیا احمدی نژاد هم مثل اوست؟ آیا اکنون هم رهبری همانگونه با رئیس جمهور برخورد می کند که امام با بنی صدر؟کدام کار احمدی نژاد در این حد او را بی کفایت نشان می دهد که شایستگی برکناری داشته باشد؟ سفرهای استانی؟ رسیدگی به مناطق محروم؟ شجاعت در سیاست خارجی و پا فشاری بر حقوق ملت؟ یا توانمندی او در اجرای طرح های بزرگ ملی مانند طرح تحول اقتصادی؟ البته نباید منکر اشکالات اساسی مدیریت احمدی نژاد شد اما مطرح کردن عدم کفایت نه تنها بی انصافی است بلکه به نظر می رسد مطهری معادلات جناحی و سیاسی را از حقوق و منافع ملت با اهمیت تر می داند.

شرایط بحرانی پس از بنی صدر هر چند تکرار نخواهد شد لکن مطرح کردن این موضوع خود زنی در جبهه اصولگراست.این شکستی خواهد بود در مردمی که به خاطر اسلام و به نام احمدی نژاد در صحنه حاضر شدند.اینها بغرنج جلوه دادن و سیاه نمایی کارنامه احمدی نژاد است.طرح اینگونه مباحث بر فرض صحت ادعا در شرایط فعلی کمکی به نظام نمی کند بلکه بسیار ضربه زننده تر از فتنه 88 است.اختلاف در سیاستمداران و خواص، جامعه  را سست می کند.

طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور حاصلی جز درگیری و کشمکش میان دولت و مجلس ندارد و اذهان را به جای رسیدگی و حل و فصل اختلافات به سمت کینه توزی و گرو کشی سوق می دهد.این بار نه عناصر لیبرال و خود فروخته بلکه یک به اصطلاح اصولگرا این موضوع را صحنه گردانی می کند.به هر روی این فتنه در حال شکل گیری است.و به فرموده ی امام خامنه ای در هیچ شرایطی نباید کاری کرد که پازل دشمن کامل شود.


پی نوشت:

۱.احمدی نژاد اشکالات فراوانی دارد و بنده ابدا قصد دفاع از تمام اقدامات ایشان را ندارم.
۲.بزرگترین فتنه ای که در کنار احمدی نژاد است مشایی است که قبلا نوشتم.
۳.فتنه نامیدن این مسئله از بابت آسیبی است که به انقلاب می زند.
۴.فتنه های آخرالزمان به سود اسلام پایان خواهد یافت.
۵.بصیرت بصیرت بصیرت


برچسب‌ها: احمدی نژاد, علی مطهری, بصیرت, فتنه



به قلم "هدهد" در چهارشنبه یکم دی ۱۳۸۹ساعت 15:22  |