فاعتبروا یا اولی الابصار !

پس از فتنه ی سال 88 در حالی که می رفت جریان موسوم به اصلاحات به کلی نابود شود ، حوادثی رخ داد که فضای سیاسی کشور را دستخوش تغییرات اساسی کرد.عملکرد دولت دهم که ضعف های اساسی نسبت به دولت نهم داشت موجب نارضایتی عمومی شد به طوری که جریان اصولگرایی و مدعیان اصلاحات همگی در جمع منتقدان دولت قرار گرفتند.درگیری های بین قوا نیز از سوی دیگر مایه ایجاد اضطراب ملی شده و مردمی را که در فتنه 88 از انقلاب دفاع کرده بودند ، سرخورده کرد.

نگرش موسوم به اصلاح طلبی با عملکرد خود در جریان فتنه رو به خاموشی می رفت.هر چند به واسطه ی بدنه ی اجتماعی این جریان ، نابودی آن محال بوده و هست.لکن حوادثی که به بخشی از آنها اشاره شد ، بستری بود برای آنکه اصلاحات بتواند از آن برای بازسازی خود اقدام کند.این بازسازی که بیشتر با سکوت و با حرکتی خزنده صورت می گرفت با اوج گرفتن اختلاف میان اصولگرایان با احمدی نژاد ، از سال 90 و همزمان با انتخابات مجلس خود را نشان داد.فرصت مغتنمی بود که این جریان بتواند به تطهیر گذشته بپردازد و با قیاس گرفتن رفتار احمدی نژاد خود را محق جلوه دهد.

اردیبهشت سال 1392 فضا برای حضور مدعیان اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری فراهم بود.نا گفته پیدا بود که این جریان اگر چه توانست روند بازسازی خود را به درستی بپیماید لکن با تابلو های خود نمی تواند وارد عرصه شود.لذا حد اقل می توانستند با حضور در انتخابات حیات سیاسی خود را تجدید کنند.ضمن اینکه نظام و فضای افکار عمومی به جریان انحرافی بیش از مدعیان اصلاحات حساس بود.برای تجدید حیات سیاسی لازم است از مهره های پر قدرت منسوب به نظام که کمی متمایل به جریان است استفاده شود.مدعیان اصلاحات همین وجه را دنبال کردند و برنامه بر این بود که از دریچه ی اعتدال وارد عرصه شوند.گزینه ی مد نظر آنها هاشمی رفسنجانی بود. رد صلاحیت هاشمی برایشان گران بود لکن با توجه به جایگاه ضعیف عارف در افکار عمومی نمی توانست نتیجه ی مطلوب حاصل شود.چند ماه پیش زمانی که سخنی از هاشمی و روحانی نبود سخنگویان اصلاحاتی قالیباف را به تعبیر خود گزینه ی بد در مقابل اصولگرایان بدتر قلمداد می کردند.حضور حسن روحانی که به هاشمی رفسنجانی نزدیک بود هرچند نمی توانست به اندازه او موثر باشد اما از قالیباف به اصلاحات نزدیک تر بود.انصراف تاکتیکی عارف و شعارهای اعتدالگرایانه ی حسن روحانی به همراه حمایت گسترده اصلاحات و حتی بخشی از بدنه ی اصولگرایی از وی موجب شد روحانی به پیروزی برسد.یعنی گزینه ای که اصلاحاتی ها برای بستر احیای خود نیاز داشتند در عین تشطط و ناباوری اصولگرایان ، فراهم شد.

حسن روحانی اگرچه همیشه از چهره های انقلابی نظام محسوب می شد ولی به واسطه ی نزدیک بودن به هاشمی ، به اصلاحات بیشتر متمایل بود.روحانی پس از انتخابات نیز اعلام کرد مشی اعتدالی دارد و هیچکدام از طرفین جریانات را قبول ندارد.هرچند در عمل نتوانست آنگونه که شایسته بود رفتار کند؛نمونه ی آن در انتخاب وزرا بود.

جریان اصلاحات اما تلاش نکرد روحانی را به عنوان یک اصلاح طلب معرفی کند بلکه پیروزی روحانی را ثمره ی حمایت اصلاحات معرفی کرد.این بدان معنی است که اگر اصلاحات بتواند قدرتی مستقل از هاشمی و روحانی پیدا کند قطعا از آنها عبور خواهد کرد.در ماههای اخیر شاهد بودیم که روزنامه ها و سایت های اصلاحاتی مجددا تبلیغات خود را از سر گرفته و به تطهیر خود می پردازند.

اما آنچه که از اهمیت بیشتری برخوردار است این است که این جریان بر خلاف اصولگرایان که هنوز در قدرت هستند و البته تشطط دارند ، برنامه ی روشنی دارد.قدرت گرفتن در شورای اسلامی شهر تهران و برخی شهرها نشان داد که فضا برای بازگشت آنها فراهم است.

به نظر می رسد جریان موسوم به اصلاحات سه برنامه را در دستور کار خود دارد.نخست تطهیر خود و مظلوم نمایی که طی هفته های گذشته شاهد آن بودیم.وقیحانه ترین آنها نیز سخنان اخیر محمدرضا خاتمی بود که اصلاحات را طلبکار فتنه 88 خواند.برنامه ی دوم این جریان مظلوم نمایی و ادعای همگامی با نظام است.در این راستا سید محمدخاتمی به عنوان پدر معنوی اصلاحات و هاشمی رفسنجانی به عنوان سرپرست این جریان نقش ایفا می کنند.ادعای نزدیک بودن به نظر امام و رهبری از سوی هاشمی و همگام بودن با خانواده ی شهدا از سوی خاتمی و مسایلی از این دست در این پرده قابل مشاهده است.اضافه کنید تخریب احمدی نژاد را به این مظلوم نمایی.اما برنامه ی سوم که اساسی تر از آن است تخریب مجلس است.البته نباید منکر شد که عملکرد افراطی ، سیاسی و غیر کارشناسی عده ای از مدعیان اصولگرایی در مجلس نیز زمینه ی انتقادات را مهیا کرده است.نگاهی به سایتها و روزنامه های اصلاحات نشان می دهد هر روز و با تصویب هر طرحی در بهارستان موجی از تخریب روانه ی مجلس می شود.پایین آوردن شان مجلس در برابر دولت جدید که مردم به واسطه ی برخی اقدامات به آن نگاه خوش بینانه دارند نیز در این دسته جا می گیرد.

دولت روحانی با تثبیت قیمت ها و کاهش رشد تورم که البته در گزارش صندوق بین المللی پول در سال 2012 نیز پیش بینی شده بود و روند طبیعی به نظر می رسید از یک سو و توفیق در امضای توافق نامه ی هسته ای _صرف نظر از محتوایش_ از سوی دیگر جایگاه خوبی نزد افکار عمومی یافت.حال تقابل این دولت با مجلسی که نمایندگان آن در نظر عوام به دولت قبلی نزدیک بودند ، می تواند برای مجلس گران تمام شود.کمترین تاثیرش فشار بر مجلس برای عمل به خواست دولت است و بیشترین تاثیر این تخریب ها می تواند منجر به این بشود که مجلس دهم مجلس متفاوتی از سه دوره ی گذشته باشد.این برای اصلاحات یعنی بازگشت به قدرت.ادعای اخیر حجاریان تئوریسین اصلاحات مبنی بر اختیار رییس جمهور درباره ی انحلال مجلس نیز در همین راستا تعریف می شود که البته مخالف نص صریح قانون اساسی است.

طبق آنچه گفته شد اگرچه تمامی جریان اصلاحات به منزله ی خطر برای نظام تلقی نمی شود و گاهی حضور جریان اصلاحات واقعی و معتدل ضرورت نیز دارد ، اما با توجه به سابقه ی تسامح و تساهل اصلاحاتی ها و عدم مرزبندی شان با گروه های تندرو و تجدید نظر طلب، قدرت یافتن دوباره ی این جریان به خصوص بخش افراطی آن ، مخاطراتی را در راه پیشرفت کشور و حرکت انقلاب اسلامی خواهد داشت.امروز بدنه ی معتدل و عقلای اصولگرایی و همه ی ولایتمداران باید برای انسجام خود و پیشبرد اهداف کشور تلاش کنند.این پیچ تاریخی زمانی نیست که دست روی دست بگذاریم. فاعتبروا یا اولی الابصار!


برچسب‌ها: تحلیل, سیاسی, اصلاحات, مجلس



به قلم "هدهد" در یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲ساعت 1:11  | 


 توافق نهایی جامع با 1+5 ؛ ممکن یا متناقض؟!

توافق ایران و 1+5 بر سر برنامه " اقدام مشترک " اگرچه اولین توافق میان ایران و مدعیان غربی نیست اما به نظر می رسد اولین توافق طی 10 سال گذشته بر سر مسائل هسته ای ایران باشد که طرفین مذاکره درآن متعهد می شوند اقدامات اعتماد سازی را برای حل وفصل موضوع انجام دهند.

صرف نظر از اینکه اساسا غرب از طرح مساله ی هسته ای چه اهدافی را دنبال می کند ویا اقداماتی که به بهانه آن انجام داده تا چه اندازه قانونی بوده است، نفس مذاکرات اخیر و توافق امضا شده حائز اهمیت بسیاری است.نکته ی قابل تامل از پس این توافق ، بهره برداری طرفین مذاکره از این برنامه است.در حالی که تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی ایران از موفقیت در استیفای حقوق خود سخن می گوید ، غرب نیز به ویژه ایالات متحده امریکا از موفقیت در توقف گسترش برنامه ی هسته ای ایران و ممانعت از دستیابی این کشور به سلاح هسته ای حرف می زند.خوشحالی مردم ایران از یک سو در تناقض است با آنچه که غرب از آن با عنوان " متقاعد کردن ایران برای پایبندی به تعهدات بین المللی " یاد می کند.

با نگاهی به متن توافق می توان بهتر و دقیق تر تحلیل کرد که این توافق مثبت بوده یا خیر؟ آنچه مسلم است این است که این توافق برای مابه عنوان متهم پرونده ی هسته ای و شاکی پرونده ی تحریم ها ، هم نقاط مثبتی وجود دارد و هم نقاط منفی.اما آیا برایند نقاط منفی و مثبت نیز مثبت است؟

ازنکات مثبت این توافق علی رغم  ادعای امریکایی ها این است که 6 کشور توافق نامه ای را امضا کرده اند که در آن حق غنی سازی ایران به رسمیت شناخته شده است.اگرچه لفظ غنی سازی ذکر نشده است، لکن دربند تعهدات ایران آمده است:"ایران اعلام می کند که برای این دوره ی 6ماهه ، اورانیوم را به سطح بیشتر از 5درصد غنی سازی نکند." بسیار واضح است که امضای چنین بندی به معنای پذیرش حق غنی سازی ایران است.

در مقابل نیز تعهد طرف غربی بر عقب نشینی از بخشی از تحریم ها نظیر پتروشیمی ، طلا و فلزات گرانبها و خودرو ، و عدم صدور قطعنامه های تحریم بین المللی ، اروپایی و امریکا نیز دستاورد مهمی است.

اما نگاهی موشکافانه تر و به دور از دیدگاههای رسانه ای ، ضمن ارج نها دن به تلاش های دیپلمات های توانمند ایرانی،نشان می دهد این توافق نتیجه ای که موجب شود مانند برخی از روزنامه ها دامن از کف بدهیم ، نداشته است.البته توفیق به دست آمده موجب خوشحالی است اما نه به اندازه ای که ساده لوحانه آن را پایان پرونده هسته ای بدانیم.

در نگاه کلان و در سطح استقلال ملی، اگرچه تا اخر عقب ننشستته ایم ، لکن از حق مسلم خود که طبق معاهدات بین المللی از جمله معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای است ، به بهانه زورگویی برخی قدرتهای غربی کوتاه آمدیم.البته مساله ی هسته ای فی نفسه شاید از چنین اهمیتی برخوردار نباشد لکن  به دلیل اینکه به یکی از مسائل ملی تبدیل شده است ، کوتاه آمدن از حق قانونی ناخوشایند  است.اگر جمهوری اسلامی به صورت غیر قانونی و خارج از پادمان های آزانس بین المللی انرژی اتمی و NPT دست به اقدامی می زد شایسته ی عقب نشینی بود، نه اینکه علی رغم عمل به قانون مورد تحریم های غیر قانونی قرار گیرد.

اگرچه سیاست تهاجمی از ایران اسلامی انتظار می رود؛با این حال سیاست تدافعی دولت برای حل مشکلات ، شایسته ی سرزنش نیست.درواقع جمهوری اسلامی امتیازی به غرب داد که در ازای آن در گام نخست امتیاز ویژه ای دریافت نکرد.به هر حال به نظر می رسد منظور نظر دستگاه دیپلماسی دادن امتیاز برای گرفتن امتیازات اساسی در توافق جامع و نهایی است.

اگر گفته می شود امتیاز ویژه ای نگرفتیم از متن توافق مشهود است.اینکه هیچ کدام از تحریم ها لغو نشده اند بلکه تنها به تعلیق آنها اشاره شده است.یا اینکه "آزاد سازی سرمایه های نفتی بلوکه شده تا سقف مشخصی" نیز روشن نیست و البته "محدود" است.

پیشتر پیدا بود که طرفین در گامهای کوچک و کوتاه مدت می توانند به توافق برسند لکن در گام های بزرگ و اساسی اختلافات بسیار زیادتر است.چنانکه پیشتر در برآورد های خوشبینانه هم توافق کوتاه مدت منتفی نبود.

نکته ی اساسی تر در این توافق نامه که ریزبینی بیشتری را می طلبد ، و مانع از نگاه عوامانه است ، توافق جامع نهایی است.به ظاهر و تا اندازه ای در حاق واقع بندهای عناصر گام نهایی هوشیارانه تنظیم شده است.لکن ابهاماتی وجود دارد که رسیدن به توافق نهایی را با تردید جدی مواجه می کند.

در بند سوم از بخش "عناصر گام نهایی راه حل جامع" آمده است:"به طور همه جانبه تحریم های هسته ای شورای امنیت سازمان ملل متحد و تحریم های چندجانبه و تحریم های ملی را برداشته و..." ؛ این بند به تنهایی می تواند مشکل ساز باشد.آیا ایالات متحده امریکا که از 34 سال پیش ایران را در لیست تحریم ها قرار داده است می پذیرد که تمامی اهرم های فشار را از روی دشمن دسته اول خود بردارد؟آیا نگرانی هایی که در بند پنجم در خصوص تاسیسات اراک بدان اشاره شده است، بیشتر نمی شود؟آیا نگرانی های جدید مطرح نمی شود؟ یا برنامه غنی سازی که در بند چهارم ذکر شده است ، آیا حق غنی سازی در سطح 20 درصد را به ایران باز خواهد گرداند؟

سرسختی کشورهای 1+5 در این توافقات ناچیز ، نشان از سرسختی بسیار بیشتر بر سر گسترش فعالیت های ایران دارد.چه آنکه توافق نهایی متضمن برداشتن تمامی اهرم های فشار و حربه های غرب است.باور این نکته که غرب در آینده در ازای امتیاز نگرفتن ، تمامی تحریم ها را لغو می کند نیز ساده انگارانه است.با این وجود سوالی که مطرح است این است که جمهوری اسلامی ایران چه تعهدی در ازای این اقدام غرب باید بدهد؟ حتی اگر ایران متعهد شود که مثلا طی 5 سال فعالیت های خود را در سطح همین توافق نامه نگهدارد،آیا این به معنی توقف برنامه های آینده ی هسته ای نیست؟ آیا این به معنی غیرمجاز بودن هر گونه پیشرفتی نخواهد بود؟ اینگونه ابهامات است که موجب می شود آینده ی توافق جامع نامعلوم و تا اندازه ای تاریک به نظر برسد.از سویی رژیم صهیونیستی که به خود اجازه می دهد مدام ایران را تهدید کند و همین توافق کوتاه برد را بر نمی تابد ، قطعا در آینده ی توافق نقش بیشتری خواهد داشت.

به عقیده ی نگارنده اگرچه "در دنیای سیاست هیچ چیز بعید نیست" ، لکن رسیدن به توافقی که متضمن بازی "برد- برد" باشد ،از اساس ممتنع است.اگر توافقی هم صورت بگیرد ناگفته پیداست که تردیدهای بزرگی در عملی شدن آن وجود دارد.این تنها بخشی از مساله است و اقدامات موازی غرب را نیز نباید از نظر دور داشت.باز کردن پرونده های جدید از نوع حقوق بشر ، حمایت از گروه های مقاومت در منطقه ، پیشرفت های موشکی ، مسایل امنیتی ، دموکراسی  و... هر کدام می تواند مستمسکی برای غرب باشد تا فشار های خود را بر جمهوری اسلامی که با او درگیری مبنایی دارد ، ادامه دهد.

ناکامی در مذاکرات آتی با توجه به تغییر تدریجی موازنه قدرت در منطقه و جهان ممکن است نتایج غیرمنتظره ای نیز به وجود آورد.درواقع نه ایران و نه غرب طبق دکترین سیاست خارجی خود ، بیش از این نمی تواند کوتاه بیاید.در این راستا هوشیاری سیاسی ایجاب می کند جمهوری اسلامی ایران نقش خود را در بازی در عرصه های دیگر به خصوص منطقه افزایش دهد تا بتواند به جای هزینه دادن از منافع ملی ، از مهره های سیاست خارجی استفاده نماید.ایران باید با سیاست تهاجمی وارد میدان شده و خود را برای مبارزه ی بزرگ آماده کند.اتخاذ استراتژی درست و پیش بینی هوشمندانه و واقع بینانه از مذاکرات آتی هسته ای گام نخست برای گذر قدرتمندانه از پیچ تاریخی است.


پی نوشت: این متن روز پس از امضای توافق نامه نوشته شده است و ناظر به حوادثی که در هفته های اخیر اتفاق افتاده نیست فلذا به آن موارد اشاره نشده است.
برچسب‌ها: سیاسی, تحلیل, مذاکره, سیاست خارجی



به قلم "هدهد" در پنجشنبه پنجم دی ۱۳۹۲ساعت 17:39  | 


 ملاحظات ج.ا.ا در قبال "کنش،نرمش و نمایش" امریکا برای مذاکره

...جیم والش کارشناس مسائل امنیت بین الملل و پژوهشگر برنامه مطالعات امنیتی وابسته به موسسه علوم و تکنولوژی (ام. آی. تی) و نماینده سابق کنگره ایالات متحده در این رابطه می گوید:"  انتخاب آقای روحانی مولود فرصتی جدید برای پشبرد برنامه هسته ای ایران و در نگاه کلان تر رابطه میان ایران و امریکا است. با اینهمه اختلاف های بنیادی میان تهران و واشنگتن وجود دارد که بر این اساس، بالابردن سطح توقعات و تقویت این گمانه زنی که همه چیز به شکل معجزه آسا تغییر خواهد کرد اشتباه بزرگی است"...

برای مشاهده مقاله  روی ادامه مطلب کلیک کنید


برچسب‌ها: جمهوری اسلامی, امریکا, سیاسی, تحلیل
ادامه مطلب



به قلم "هدهد" در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 8:33  | 


 استقبال از طرح روسیه ؛ عقب نشینی یا دورخیز؟!

با وجود نشانه های فراوان از عزم جدی کاخ سفید برای حمله به سوریه ، اوباما در چرخشی ناگهانی از طرح روسیه برای نظارت بین المللی بر تسلیحات شیمیایی سوریه استقبال کرد.در واقع اوباما از میان گزینه های باختی که وجود داشت ، کم هزینه ترین و معقولانه ترین آن را انتخاب کرد.تعلل اوباما در آغازکردن حمله نظامی ، نشانگر این بود او به دنبال فرصتی است تا از باخت سنگین (شکست خفت بار در جنگ نظامی) به سوی باخت سبک (ناتوانی از عملی کردن ادعاهایش) بگریزد.این فرصت پس از اقدامات گسترده دیپلماتیک ایران و روسیه به عنوان حامیان اصلی سوریه ، با پیشنهاد روسیه فراهم شد.استقبال عمومی همه طرف ها از این پیشنهاد ، احتمال حمله نظامی را کم رنگ کرد؛هرچند اوباما خارج شدن حمله نظامی از دستور کار را منوط به عملیاتی بودن و واقعی بودن خلع سلاح شیمیایی سوریه دانسته است.

اوباما چنان که پیش بینی می شد ، عقب نشینی گام به گام را در پیش گرفت اما این عقب نشینی حامل پیام هایی برای فعالین عرصه سیاست بود.در نظر کارشناسان سیاسی ضعف امریکا در این عقب نشینی بیش از هرچیز خودنمایی می کند. پلیس خود خوانده دنیا با ضعف منطقی که دارد ابتدا از تهدید به توسل به زور استفاده می کند و با شکست در جنگ روانی به گزینه های سیاسی و صلح آمیز می اندیشد.ابتکار عمل سیاسی در ایالات متحده امریکا روز به روز ضعیف تر می شود و آینده ای تاریک را برای این ابرقدرت بین المللی رقم خواهد زد.صرف نظر از این مساله ، فروکش کردن آتش جنگ طلبی ، مشکلاتی برای امریکایی ها به وجود می آورد و البته مزایایی نیز دارد.

از جمله مشکلاتی که با این تغییر ناگهانی برای امریکا ایجاد می شود ، شکستن تابوی تهدید و ارعاب است.چراکه حوادث اخیر ناتوانی دولت امریکا را در مدیریت جامعه جهانی و افکار عمومی نشان داد.انصراف از حمله تنبیهی برای مجازات اسد ،به معنی گسترش پیروزی های او و شکست گام به گام معارضین سوری بوده و موجب سرخوردگی ترکیه ، عربستان و قطر می شود.همچنین پیروزی های پیاپی ارتش اسد در جبهه داخلی و درگیری ها و اختلافات میان گروههای معارض ، پایه های حکومت اسد را مستحکم تر کرده و این تهدیدی برای رژیم صهیونیستی است.علاوه بر این جمهوری اسلامی نیز می تواند مانور قدرت بازدارندگی و دیپلماسی خود را به رخ دشمنانش بکشد.

اما در ازای این مشکلات ، مزایایی هم برای امریکا وجود دارد که در صورت وقوع جنگ نخواهد بود.امریکا می تواند امتیاز مثبت "ژست صلح طلبانه" را برای خود ذخیره کند.همچنین می تواند قدرت خود را به عنوان تصمیم گیرنده نهایی در مسائل بین المللی و به مدد تبلیغات رسانه ای تا حدودی حفظ کند.شاید پرسیده شود چگونه ممکن است عقب نشینی امریکا هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف او باشد؟ پاسخ این است که در دید ساستمداران ، این عقب نشینی ناشی از ضعف امریکا در تصمیم گیری و کنترل بحران است اما در دید افکار عمومی و رسانه ها می تواند ناشی از صلح جویی این کشور تلقی شود.

مزیت مهمتری که می تواند کاخ سفید را به سمت خارج کردن حمله نظامی از دستور کار سوق دهد ، امیدواری به مذاکره با تهران است.با توجه به نگاه مثبت غرب نسبت به "حسن روحانی" رییس جمهوری اسلامی و ابراز تمایل دولت جدید برای حل و فصل مناقشات ، ایالات متحده می تواند با صرف نظر از حمله به متّحد استارتژیک ایران ، او را برای نشستن بر سر میز مذاکره ترغیب کند.هیچ تردیدی در این نیست که مذاکره با ایران، منافع بیشتری برای امریکایی ها دارد تا آنکه بخواهند با جنگ ، نظر هم پیمانان منطقه ای و معارضین سوری را جلب کنند.تنها نشاندن ایران بر سر میز مذاکره است که می تواند بر سرخوردگی متحدان منطقه ای امریکا ترجیح یابد.

در این میدان جمهوری اسلامی ایران باید با اتخاذ تصمیمات درست در عرصه دیپلماسی و رسانه ای ، بازیگر اصلی صحنه بین المللی و بلکه صحنه گردان آن باشد.شیوه دیپلماسی صلح آمیز ایران در حل بحران سوریه ، به رغم امریکا ، می تواند نقش تعیین کنندگی را برای ایران تامین کند.اقتدار ایران در ورود به صحنه، با سنجش حسن نیت طرف امریکایی پیش از هرگونه مذاکره ، خشت اول برای برجسته تر شدن نقش ایران در منطقه و جهان است.هرچند در نفس مذاکره با امریکا ملاحظات جدی و مبنایی وجود دارد.

کوتاه سخن آنکه تصمیم اوباما برای تعلیق حمله نظامی ، بیش از عقب نشینی ، به یک دورخیز برای مذاکره با ایران شبیه است.بنابراین انتظار می رود دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نیز تدابیر هوشمندانه ای در این زمینه اتخاذ کند.چراکه ممکن است این دورخیز نه فقط برای مذاکره بلکه برای حمله ای گسترده تر باشد.


برچسب‌ها: سیاسی, تحلیل, امریکا, ایران



به قلم "هدهد" در یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 8:36  | 


 سنگی که اوباما در چاه انداخت!

بحران سوریه که امروز مهمترین موضوع در محافل سیاسی و خبری جهان است ، به اندازه ای پیچیده شده است که کوچکترین رخداد در آن ، موجبات تغییر در رفتار طرفهای این درگیری را فراهم می سازد.جنگ داخلی سوریه که از مرز دو سالگی گذشته است ، اکنون دیگر یک درگیری سیاسی و مذهبی برای حکومت سوریه نیست ، بلکه به میدانی برای رویارویی "جبهه استکبار جهانی" ، با قدرتی جدید به نام "جبهه مقاومت اسلامی"  تبدیل شده است.

در چنین اوضاع پیچیده ای "باراک اوباما" رییس جمهور ایالات متحده امریکا در واکنش به استفاده از تسلیحات شیمیایی در سوریه ، با متهم کردن "بشار اسد" دولت وی را تهدید به حمله نظامی کرده است.این تهدید که اوباما آن را مجازات نظام حاکم سوریه و حمله ای محدو خوانده است ، با واکنش شدید روسیه و جمهوری اسلامی ایران مواجه شده است.حمله ای نظامی که گفته رسانه های وابسته به کاخ سفید ، باید 5شنبه هفته گذشته کلید می خورد.لکن پس از اعلام مواضع حامیان سوریه به ویژه ایران ، عطش امریکا و معارضین به سردی گرایید.بلافاصله نیز مجلس عوام انگلیس طرح حمله به سوریه را رد کرد و مخالفت ها با اقدام نظامی آغاز شد.اگرچه اوباما گفته بود که زمان مشخصی را برای حمله تعیین نکرده و بهرحال امریکا استفاده کننده از سلاح شیمیایی را مجازات خواهد کرد ، اما روند اقدامات او بیشتر به عقب نشینی گام به گام شباهت دارد.

مساله اصلی این است که اوباما با اعلام حمله قریب الوقوع به سوریه _حتی به تنهایی_ سنگی را در چاه انداخته است که تمامی عقلای غرب از بیرون کشیدن آن عاجزند.شاید اگر این اقدام نبود ، امریکا با ژست موجهی می توانست افکار عمومی را علیه بشار اسد بسیج کند و با تقویت جبهه مبارزان ، جنگ سوریه را فرسایشی کرده و در موقعیت مناسب برای تشکیل حکومت معارضین میانه رو ولو به صورت جدایی طلبانه ، تلاش نماید.

گاهی عجله کردن در تصمیم گیری درباره یک مساله زمان بیشتری برای حل آن می گیرد و این تهدید اوباما چنین است.اسقاط نظام سوریه حتی با حمله نظامی همه جانبه  چندان محتمل نیست چه رسد به حملات هوایی محدود.حتی به تعویق انداختن این حمله به بهانه تامین نظر کنگره ایالات متحده  _ که اقدامی کم سابقه است _ برای ایالات متحده هزینه هایی داشته و دارد.نا امیدی و سست شدن معارضین و شکست آنها در جبهه داخلی ، قدرت نمایی حامیان اسد به ویژه جمهوری اسلامی و اقدام گسترده دیپلماتیک علیه جنگ ، کمترین پیامد این تعویق و تاخیر است.همین تاخیر در حمله علی رغم پیامدهای منفی برای کاخ سفید ، می تواند علاوه بر همسو کردن کنگره ، قدرت دیپلماسی امریکا را که سوار بر موج جنگ روانی شده است ، بالا ببرد. هرچند تاکنون اقدام خاصی که به منزله دیپلماسی به جای جنگ باشد ، از سوی کاخ سفید مشاهده نشده است.لذا این تعویق بیشتر به منزله تردید یا پشیمانی اوباما تلقی می شود.بدیهی است سناریوی تعویق هرچه طولانی تر شود ، هزینه بیشتری برای امریکا دارد.

سناریوی تعویق نمی تواند طولانی شود و ممکن است با امریکا سیاست "فراموشی تدریجی" با ایجاد موضوعات جدید ، افکار عمومی را از حمله به سوریه منحرف و به طور کامل آن را از دستور کار خارج کند.اگر به هر دلیل اوباما از حمله نظامی صرف نظر کند _اگرچه بعید به نظر می رسد_ باز برای او دستاورد چندانی ندارد.علاوه بر اینکه وجهه اوباما و دمکراتها در امریکا تخریب می شود ، وجهه این کشور در دنیا نیز مخدوش و موقعیت اسراییل در منطقه به خطر می افتد.این در حالی است که موقعیت ایران و قدرت بازدارندگی اومنطقه و جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.در این میان تنها برگ برنده اوباما با انصراف از جنگ ، ایجاد محیط مناسب برای مذاکره است.چرا که دولت جدید در ایران نیز به مذاکره تمایل نشان داده است.

طبیعتا مذاکره پس از عقب نشینی از تهدید مذاکره ای نیست که امریکا بدان علاقمند باشد.خوی استکباری ایالات متحده او را بر آن می دارد که از موضع اقتدارگرایی وارد مذاکره شود.لذا اوباما قصد دارد با جنگ محدود و تغییر موازنه در سوریه ، با قدرت بر سر میز مذاکره حاضر شود.امریکا که خود را رهبر جهان معرفی می کند به تعبیر " ریچارد هاس " رییس اندیشکده "شورای روابط خارجی" ایالات متحده امریکا ، ناگزیر از حمله به سوریه است.چرا که در غیر این صورت ادعای مجازات استفاده کنندگان از سلاح شیمیایی توسط امریکا ، بی اثر شده و حیثیت رهبری جهان و پلیس جامعه جهانی مخدوش می شود.

رژیم صهیونیستی و لابی صهیونیستی در کنگره با تاکید بر اینکه حفظ حیثیت امریکا به عنوان رهبر دنیا لازم است ، می توانند امریکا را متقاعد کنند که اقدام نظامی محدود ، علاوه بر نمایش قدرت ، موازنه را به نفع معارضین تغییر داده و دست کم می توانند مانع پیروزی اسد در جبهه داخلی شوند.حمله نظامی اگرچه در ظاهر می تواند راهکاری مفید باشد ، اما نقش بازیگرانی مثل جمهوری اسلامی ، حزب الله و تا حدودی روسیه در این راهکار دیده نشده است.

رژیم صهیونیستی تلاش می کند اوبامای مردد را قانع کند که ایران برخلاف مواضع تند خود ، عملا دست به مداخله نظامی نمی زند.گواه این امر هم مواضع ایران در قبال حمله به افغانستان و عراق است. حال آنکه مواضع ایران ابدا مشابه سال 2001 و 2003 میلادی نیست.بلکه به عکس ایران ، سوریه را در عمق اهداف استراتژیک خود می بیند و رسما علیه هرگونه اقدام نظامی هشدار می دهد.حتی با علم به این واکنش ، یاران کاخ سفید علی رغم نظر قریب به اتفاق تحلیل گران _که جنگ را جنگ جهانی سوم می دانند_ این درگیری را طولانی نمی دانند.بنابراین حمله نظامی بسیار محتمل است.

ناگفته پیداست که نتیجه این جنگ به سود امریکا و منافع او در منطقه نیست.پیروزی  ایالات متحده در جنگ آن هم در منطقه ای که مانند انبار باروت آماده شعله ور شدن است ، دور از ذهن است.بنابراین کم خطر ترین و معقولانه ترین کار ، دیپلماسی است.مابقی گزینه ها علاوه بر هزینه بر بودن ، به شکست نزدیک ترند.سنگی که اوباما در چاه انداخت راهی به جز عقب نشینی و دیپلماسی ندارد.شواهد نشان می دهد در صورت بروز جنگ ، آغاز آن مقارن با پایان حضور امریکا در منطقه است.


برچسب‌ها: ایالات متحده, اوباما, سوریه, سیاسی



به قلم "هدهد" در یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 10:27  | 


 تهدید نظامی سوریه ؛ بستری برای مذاکره  "برد - برد" با ایران

با پیروزی حسن روحانی در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری اسلامی ایران و با اعلام "مشی اعتدالی" و "دیپلماسی حکمت آمیز" ، جبهه غرب و ایالات متحده امریکا به آینده روابط خود با ایران امیدوار شدند.

ایالات متحده امریکا که در واکنش به حادثه تسخیر لانه جاسوسی ، از 20فروردین 1359 (9آوریل 1980) روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرده بود ، چند سالی است که بر طبل مذاکره برای برقراری روابط با ایران می کوبد.در طرف ایرانی نیز از روزهای پس از دفاع مقدس و به خصوص در 16 سال اخیر، اقبال به مذاکره با امریکا در بعضی جریانات سیاسی ، برای حل و فصل اختلافات بیشتر شده است.

آنچه که احتمال بر سر یک میز نشستن ایران و امریکا را پس از 33 سال افزایش می دهد، نخست ؛ تغییر نگرش امریکاست.اگرچه نگرش "کارتر" در قطع ارتباط ، نگرشی تنبیهی و اقتدار گرایانه بود و با استقبال رهبر کبیر ایران مواجه شد ؛ لکن در سالهای اخیر به واسطه گسترش حوزه نفوذ ایران در منطقه ، گره خوردن سیاست خارجی ایالات متحده با خاورمیانه و همچنین شکست سیاست های خاورمیانه ای کاخ سفید ، نگرش تنبیهی و تحقیر آمیز سردمداران امریکا به پذیرش ایران به عنوان قدرت منطقه ای تغییر کرده است.نفس استقبال از مذاکره با ایران خود بیانگر این تغییر نگرش است.البته این تغییر نگرش الزاما به معنی تغییر رویکرد امریکا نیست.امریکا همچنان با تهدید و تحریم علیه ایران ، رویکرد استکباری خود را حفظ کرده است و پیش شرط هایی هم برای مذاکره تعیین می کند.

دیگر آنکه در ایران نیز به دلیل در حال توسعه بودن و عدم دسترسی به بازارهای جهانی که ناشی از تحریم است ، مذاکره و از سرگیری روابط به عنوان راهی موثر ، از سوی برخی جریانات تجویز می شود.علاوه بر این ، مذاکره به معنی به رسمیت شناختن حقوق ایران و به رسمیت شناخته شدن جایگاه ایران در منطقه و جهان است که به قدرت ایران می افزاید.

ورود روحانی به عنوان چهره ای معتدل از نظر غرب که سابقه مذاکرات هسته ای را نیز در کارنامه دارد و انتخاب ظریف به عنوان آشناترین دیپلمات ایرانی با مسائل ایالات متحده ، امیدها را در هر دو طرف ایرانی و امریکایی برای از سرگیری روابط دیپلماتیک افزایش داده است.

فارغ از صحیح یا ناصحیح بودن مذاکره ؛ آنچه که این روزها مذاکره با امریکا را با چالشی جدی مواجه کرده است ، حوادث سوریه است.موضع دفاعی جمهوری اسلامی ایران از دولت بشار اسد به عنوان یاریگر اصلی محور مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی ، مورد اعتراض ایالات متحده به عنوان بزرگترین متحد این رژیم و حامی معارضین سوری است.این تقابل زمانی پررنگ تر می شود که ایالات متحده خود را در جنگ نیابتی (Proxy War) شکست خورده دیده است.تهدید اوباما به حمله مستقیم نظامی به سوریه ، به بهانه استفاده ارتش از تسلیحات شیمیایی و موضع قاطع مقامات جمهوری اسلامی در حمایت از سوریه ، نشان دهنده دورتر شدن دو کشور از فضای مثبت برای مذاکره است.

به عقیده بسیاری از تحلیل گران اگرچه این تهدید تنها جنگ روانی است ، اما موضع رویارویی ایران را بر انگیخت و رسیدن به مذاکره را کمرنگ کرده است.اگر این تهدید واقعی باشد و ایالات متحده علی رغم کناره گیری متحد بزرگش "بریتانیا" ، دست به حمله هوایی و موشکی _هرچند به گفته اوباما محدود_ بزند ، جمهوری اسلامی نه تنها سکوت نخواهد کرد بلکه در صورت جدی بودن حمله ، مداخله مستقیم را نیز مد نظر قرار خواهد داد. بنابراین حمله امریکا به سوریه که به عقیده برخی از اندیشمندان می تواند جنگی جهانی را درپی داشته باشد ، نتیجه ای جز دور شدن ایران و امریکا از هم و منتفی شدن مذاکرات ندارد.مضافا اینکه آن جنگ ضربه سنگین و مهلکی به رژیم صهیونیستی نیز خواهد بود و امریکا بیش از پیش در منطقه تضعیف و جایگاه ایران پررنگ می شود.

اما به عقیده نگارنده ، همین تهدیدات _و نه حمله_ می تواند زمینه خوبی برای مذاکرات باشد و می تواند مذاکره "برد- برد" _ به تعبیر ظریف_ را در پی داشته باشد. در صورتی که تهدید اوباما عملی نشود ، برای رهایی از سرخوردگی ناشی از شکست در عملیات روانی و کاهش فشار افکار عمومی ، پیشنهاد کاخ سفید برای حل دیپلماتیک مساله با ورود مستقیم ایران و امریکا ، محتمل خواهد بود. این پیشنهاد علاوه بر ژست صلح طلبانه ، ایران را نیز به نشستن پشت میز مذاکره ترغیب خواهد کرد.در واقع اگر خردمندان امریکایی به چنین اقدامی دست بزنند و از جنگ افروزی صرف نظر کنند ، گام مثبتی برای حل بحران های امریکا در منطقه برداشته اند.کوتاه سخن آنکه اگر اوباما افکار رادیکالی و جنگ طلبانه را کنار بگذارد ، علاوه بر اینکه می تواند از یک جنگ فرامنطقه ای جلوگیری کند ، می تواند امتیاز مثبتی در بازی "برد – برد" مذاکره با ایران برای خود ذخیره کند.


برچسب‌ها: جمهوری اسلامی, تحلیل, ایالات متحده, مذاکره



به قلم "هدهد" در یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 11:51  |