انترناسیونال

می گوید: موضوع رسوخ تفکر سوسیالیستی نیست. این حکم تاریخی بشر است. اگر حرف تاریخی بشر نبود که این همه مورد استقبال قرار نمی گرفت.

می گویم: قبول دارم که مورد توجه مردم قرار گرفته ولی خب در مقابل چه وضعی چنین اقبالی صورت گرفت و چرا این روزها خیلی حرفی از سوسیالیسم نیست. این حرفها مربوط به غرب و جامعه غربی ست نه جامعه ایرانی.

می گوید: جامعه ایرانی دچار عقب ماندگی بوده و گرنه ما در تاریخ مفاهیم سوسیالیستی کم نداریم. تاریخ و ادبیات قرن های اخیر عبارت های سوسیالیستی زیاد دارد.

می گویم: اگر منظور عدالت است که از ابتدای خلقت بشر به دنبال آن است.

می گوید: خب ما هم برای همین به سیر تاریخی بشر و بازگشت به کمون اول اشاره داریم. ولی نفوذ مفاهیم سوسیالیستی در تاریخ و ادبیات ما بیشتر از این حرفهاست.

می گویم: اگر شما یک نمونه برای من بیاورید که بشود آن را به سوسیالیسم نسبت داد، می پذیرم.

می گوید: همین شعر هاتف اصفهانی که می گوید "بنازم به بزم محبت که آنجا/گدایی به شاهی مقابل نشیند". نشان دهنده رسوخ تفکر سوسیالیسم است.

می گویم: کجای این شعر سوسیالیستی ست؟

می گوید: همین که گدا به شاه مقابل می نشیند همان برابری مطلوب و جامعه بی طبقه است. اصلا از همین جا صاحب قدرت با پرولتاریا پیوند می خورد و بورژوازی به کلی حذف می شود.

می گویم: اولا این شعر طبیب اصفهانی ست نه هاتف. ثانیا این مربوط به دوره نادرشاه است که در حدود نیمه قرن هجدهم است. آن زمان اصلا بحث بورژوازی مانند قرن نوزده مطرح نبود چون تازه اروپا داشت صنعتی می شد. ثالثا گیرم که اصلا از همان زمان سوسیالیسم وجود داشت، چه ربطی به جامعه وقت ایران دارد که بیشتر به جامعه فئودالی قبل از مدرنیته در اروپا شباهت دارد؟ در ایران که بورژوازی قدرت نداشت.

می گوید: ولی رعایت حقوق مردم و تکیه بر اصول دموکراسی را می توان از این شعر دریافت. مهم این است که جامعه آرمانی را جامعه بی طبقه توصیف می کند.

می گویم: اگر جامعه بی طبقه است پس چرا به شاه و گدا رسمیت داد؟

می گوید: این تفکیک برای شناخت است. شاعر می گوید به این بزم می نازم. یعنی دوران پس از تضاد دیالکتیک را توصیف می کند. حالا دیگر سنتز شده و شاه و گدا کنار هم می نشینند.

می گویم: اگر مبنا بر تضاد دیالکتیک باشد، که نباید شاه و گدایی در کار باشد که بخواهند مقابل نشینند.

می گوید: همین کلمه "مقابل" نشانه تقابل و تضاد دیالکتیک است که پس از آن شاه به زیر کشیده می شود و در مقابل گدا یا پرولتاریا می نشیند و بازخواست می شود.

می گویم: فکر کنم خیلی روی این شعر غور کردی. به نظرم بیش از این ادامه ندهیم.

می گوید: یعنی من مزخرف می گویم؟

می گویم: نه بابا چرا حرف توی دهن آدم می گذاری؟ ولی به نظرم از این یک بیت شعر داری انترناسیونالیسم اول را بیرون می کشی. اگر اینجور باشد به جای مارکسیسم باید به سراغ طبیبیسم برویم.

می گوید: نه واقعا منکر این می شوی که مفهوم سوسیالیستی در این شعر هست و این سیر خطی بشر به سمت جامعه بی طبقه را فریاد می زند؟

می گویم: راستش نمی دانم.

می گوید: اصلا تو چطور این بیت را تفسیر می کنی؟

می گویم: از نظر من این شعر تضاد دیالکتیک و قیام پرولتاریا علیه سرمایه سالاری را نشان نمی دهد. به نظرم مهمترین واژه را نادیده گرفته ای و آن "محبت" است. به نظر من این بیت نمایانگر مکتبی است که چیزی جز محبت نیست.


برچسب‌ها: محبت, سوسیالیسم, سیاسی, طبیب اصفهانی



به قلم "هدهد" در یکشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۰ساعت 12:5  | 


 

در این زمانه ی آلوده ی غبار فروش

خوشا به حال غلامان شهریار فروش


برچسب‌ها: تک بیت, هدهد, سیاسی



به قلم "هدهد" در یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۹ساعت 8:30  | 


 هاشمی، راهت ادامه دارد

مردم ایران همانطور که همیشه نسبت به قدرت و حکومت سوء ظن دارند، یک خصلت بد دارند و آن مجیزگویی از قدرت است. شاید ابتدای کار گمان کنید نگارنده به تناقض گویی افتاده است اما قدری تامل کنید. برای بخشی از مردم ایران مادامی که قدرت برای آن ها نان و آبی نداشته باشد، در مظان اتهام است اما اگر ته کیسه آنها هم چیزی بماسد، بدشان نمی آید مجیزگویی هم بکنند. مثلا همه حقوق های نجومی را تقبیح می کنند و خواهان بازخواست مدیران نجومی بگیر هستند. اما وقتی در نظرسنجی می پرسند "اگر شما خودتان در آن جایگاه بودید حقوق نجومی می گرفتید؟" جز درصد کمی، همگی می گویند:"آری!" پس مشکل اصلی این نیست که چرا عده ای برده اند و خورده اند، بلکه مشکل این است که از این سفره ی چرب و نرم، چرا چیزی عاید ما نشد.
مردم مقصر هستند و نیستند. هرکس مسئول تفکر و عمل خود است اما اگر بپذیریم "الناس علی دین ملوکهم"، علاوه بر خود مردم، مسئولان ما هم در اشاعه فرهنگ اشرافی موثر هستند. مجیزگویی هم یکی از ابعاد همین فرهنگ اشرافی است. به خصوص که مسئولان بالا، اجازه مجیز گویی می دهند و چاکران را تنها به واسطه عرض ارادت بیشتر، و نه از روی شایستگی، مورد عنایت خاص قرار می دهند. این رفتار ملوکانه اگر مهمترین آسیب انقلاب اسلامی نباشد، حتما در زمره مهمترین آسیب هاست.
باب مجیز گویی آنگاه در این کشور باز شد که مسئولان ارباب شدند. زمانی اگر می خواستیم از دولت انتقاد کنیم که مثلا فلان سیاست غلط است، به جای پاسخگویی می گفتند: "تخریب نکنید؛ انقلاب زنده است چون هاشمی زنده است". البته نسبتی هم با نهضت اسلامی نداشتند چون اصل جمله این بود:"هاشمی زنده است چون نهضت زنده است". یا حتی اطرافیان رییس جمهور مقاله می نوشتند که اگر هاشمی برود، چه کسی دیگر توانایی ریاست جمهوری دارد؟ یا گفتند و نوشتند که باید ریاست جمهوری را سه دوره ای کرد تا هاشمی بتواند همچنان بر گُرده مردم، به آنان خدمت کند.
این مجیزگویی بعدها هم ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد. آن روز که وزیری از وزرای دولت گفت: "هر کس با هر تفکری در انتخابات 96 کاندیدا شود هدفش تخریب روحانی است" و وزیر دیگری گفت: "تخریب رییس جمهور و دولت به منزله تخریب فرهنگ ایثار و شهادت است"، اولین چیزی که به ذهنم رسید، یاد ملیجک دربار قجری افتادم. کاری به سوء استفاده از مفاهیم مقدس ندارم، چنانکه درباره هاشمی هم نهضت دستمایه مجیزگویی ها شد. سوگمندانه باید گفت برخی از ما، برای اینکه غذای چرب تری داشته باشیم حاضریم چنین چرب زبانی هایی کنیم. امیدوارم معنای شعارهای روز تشییع هاشمی که گفتند:"هاشمی هاشمی، راهت ادامه دارد"، از این دست سنت های به جا مانده از آن روزهای نه چندان دور نباشد.


برچسب‌ها: سیاسی, هاشمی, اشرافی گری, حقوق های نجومی



به قلم "هدهد" در سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۵ساعت 12:18  | 


 تعجب و تاسف

جای بسی تاسف است که برای لغو سخنرانی یک نماینده و بازداشت نماینده ای دیگر پس از سرباز زدن وی از تمکین به قانون، روزنامه ها و دولتمردان و اهالی خانه ملت و برخی سیاسیون یقه چاک می کنند و جان باختن ده ها نفر از مردم تنها با بغضی و استعفایی به دست فراموشی سپرده می شود.
عجیب است؛ قرار نبود مردم به مسایل دست دوم تبدیل شوند. عجیب تر آنکه کسانی دم از جمهوریت می زنند که خود را الیت و مردم لبوفروش و سوار تاکسی را لمپن می دانند.


برچسب‌ها: سیاسی, محمود_صادقی, تصادف_قطار, مردم



به قلم "هدهد" در دوشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۵ساعت 13:35  | 


 فیش گیت

وارد اتاق می شود. کتش را روی آویز آویزان می کند و از توی کیفش چند برگه بیرون می آورد و روی میز می گذارد. ریموت را برمیدارد و به طرف پنجره می گیرد. پرده خیلی آرام بالا می رود و نور اتاق بیشتر می شود. کسی در می زند:

-          سلام آقای رییس! صبح بخیر.

-          سلام کریم جان چه خبرا؟

-          سلامتی آقای دکتر...بفرمایید چای زعفرانی تازه دم.

-          ممنون... چیه؟ به چی زل زدی؟

-          هیچی آقای دکتر خواستم بگم... اون...گفتم خونه رو جابجا کردیم...پول پیش و...گفتید یادآوری کنم وام رو...

-          آها! هفته پیش که بهت گفتم. پیگیری کردم. گذاشتنت تو صف. ولی اوضاع که میبینی خیلی روبراه نیست. اینور تحریم اونور کسری بودجه خلاصه وضع چندان روبراه نیست.

-          خدا خیرتون بده ولی...

-          منتها گفتم هواتو داشته باشن. ما به نیروهای پیمانی بیشتر از 10 تومن وام نمیدیم. برا شما هم چون بالاخره چندین ساله اینجایی با 15 تومن موافقت کردم. هیات مدیره اجازه نمیده از اختیارات خودم اضافه کردم. یعنی اگر ذیحسابی گزارش بده و هیات مدیره فردا مخالفت کنه باید از جیب بذارم.

-          آقای دکتر! عرض کردم برای خونه می خوام...یعنی وقت ندارم...

-          موعد جابجایی کی هست؟

-          28 روز دیگه آقای دکتر!

-          خب ان شاء الله تا اون موقع درست میشه خدا بزرگه... رفتنی به برزگر بگو کارتابل رو بیاره.

-          ممنون آقای دکتر

مرد میانسال از اتاق بیرون می رود و بعد از چند دقیقه کسی در می زند:

-          بفرمایید

-          سلام دکتر خوبید؟ صبح بخیر

-          سلام چطوری مهندس؟ چه به خودت رسیدی امروز. چه خبره؟

-          سلامتی. لطف دارین...بفرمایید... اینا کارای بیرونه، اینا هم داخلیاست...

-          چه خبره؟ نکنه نبودم خبرایی شده.

-          بهرحال یه هفته تشریف نداشتید نامه ها مونده.

-          مگه دکتر سلطانی نمیومد؟

-          چرا...یعنی دو سه روز اومد ولی دیگه نیومد...درواقع برای سرکشی پروژه آبان رفته بود شمال.

-          سرکشی؟... چیزی نگفته بود بهم...حتما باز به بهانه سرکشی رفته یه هوایی عوض کنه(لبخند)

-          دو تا نامه هم هست اینجا نیست.

-          خب چرا نذاشتی تو کارا؟ پس کجاست؟

-          حالا شما اینا رو ببینین عرض میکنم...یکی از شهرداریه اعلام کردن 470 تومنی که باید میریختیم وصول نشده.

-          چی؟!... یعنی چی وصول نشده؟

-          منظورم اینه که گفتن برای ثبت نهایی قرار داد مدارک و فیش واریزی  رو باید ارسال کنید.

-          کشتن اینا ما رو. هنوز دستی کارا رو انجام میدن...دنیا دیجیتال شده...به منصوری حسابداری بگو پیگیری کنه.

-          دکتر! خبر این فیشا رو شنیدید؟

-          فیشای حقوقی؟ هه... آره. چقدر حال بعضیا گرفته شد. اونور هم حتی یکی دو تا سایت دیدم خبرشو زده بودن.

-          هر روز هم یه فیش جدید رو می کنن.

-          واقعا؟ خب مردم حق دارن... دولت باید به فکر باشه دیگه...ده بار به مهندس آبادی گفتم به وزیر بگه جلوی ریخت و پاشا رو بگیره. گوشش بدهکار نیست... بیا حالا با این اوضاع همه کارا گره میخوره... وقتی برای عزیزی که کار خاصی نمیکنه 500 میلیون پاداش مصوب کردن، همین میشه. اونوقت من یه هفته وقت میذارم پا میشم میرم اون سر دنیا چندرغاز حق ماموریت میدن...

-          اینا پنج شش تا از بچه های حسابداری و تعاونی مصرف و خدمات هستن که درخواست وام دارن.

-          من گفتم وام ها رو افراخته رسیدگی کنه که وقت منو نگیره. مگه نگفتم غیر از حوزه ریاست بقیه رو افراخته تام الاختیاره؟

-          هیات مدیره ورود کرده گفته تو ذیحسابی مشکلی پیش اومده فعلا روال قبلی ادامه پیدا کنه.

-          یه جلسه نبودم ببین چی شده...بعد مردم درگیر حقوق نجومی هستن...خب همین مدیرا رو با سفارش وکیل و وزیر میذارن تو هیات مدیره، با پولش دو تا برج دیگه هم میسازه میره بالا. من 150 تومن وام خواستم سه هفته معطلم کردن. اونوقت بعضی از این آقایون هر هفته یه جلسه میذارن آب آناناس بخورن و دست ببرن تو تصمیمات ما. آخر ماه هم برای همین دو ساعت 70 تومن و 100 تومن حقوق میگیرن...این چیه؟

-          جلسه اتاق بازرگانیه هفته قبله...ببخشید اشتباه گذاشتم.

-          گفتی اون دو تا نامه چی بود؟

-          یکیش که گفتم نامه شهرداری بود.

-          خب اون یکی چی بود؟

-          جلسه ویژه هیات مدیره ست برای پس فردا.

-          چرا دو روز زودتر؟...ویژه؟...موضوع جلسه چیه؟

-          بررسی عملکرد شماست دکتر.

-          عملکرد من؟!

-          بله. دکتر از من نشنیده بگیرید اما ظاهرا بحث جابجایی مطرحه.

-          جابجایی من؟ آخه برای چی؟ تو از کجا میگی؟

-          مهندس مظاهری داشت با تلفن حرف میزد بعد جلسه هفته قبل شنیدم. ظاهرا به همین فیش های نجومی ربط داره.

-          دیوار کوتاه تر از من پیدا نکردن...خودشون صدمیلیون صدمیلیون میخورن به چندرغاز حقوق من گیر میدن؟ مگه حقوق من چقدره؟ اونم بعد از 25 سال کار تخصصی و مدرک دکتری 67تومن پولیه؟ این نجومیه؟


برچسب‌ها: سیاسی, اقتصادی, داستان, حقوق نجومی



به قلم "هدهد" در چهارشنبه دوم تیر ۱۳۹۵ساعت 16:53  | 


 بدون تیتر

دستش را رها نمی کرد. هرچه التماس کرد که مگر دزد گرفتی؟ گوش پلیس زن بدهکارش نبود. مدام خودش را عقب می کشید تا بتواند از این دام فرار کند. پلیس های مرد در حال عقب راندن مردمی بودند که می خواستند، دختر را از چنگ ظلم نجات دهند.  شال از سر دخترک افتاده بود و تقلا می کرد. اما پلیس زن، قدرت بیشتری داشت. مردهای اطراف مدام فریاد می زدند "ولش کن...بی شرف ولش کن". پلیس های مرد هم به محض سوار کردن دختر، کمی مردم را به عقب راندند و سوار شدند. ون که حرکت کرد، هر کس چیزی می­گفت.

-          عوضی ها! دختر بیچاره رو بردن...کثافتا

-          خدا لعنت کنه اونی رو که این کارو باب کرد... هم گند زد به مملکت هم آرامش مردم رو سلب کرد

-          دیگه شورشو در آوردن...مردم نفس هم نمیتونن بکشن...

-          زورشون به مردم میرسه...جرات ندارن اونایی که میلیارد میلیارد میخورن رو بگیرن

-          دنبال دردسر می گردی داداش؟!

-          ادعای مسلمونی هم میکنن، خدا بزنه کمر...

-          ول کن ننه بریم دیر شد

-          فکر میکنن با زور میشه مردم رو فرستاد بهشت...

-          هرکس باید تو انتخاب پوشش آزاد باشه...این بود شعار آزادی؟...واللا هیچ جای دنیا اینطوری نیست.

***

لیوان را آب کرد و آمد درست کنار دست من نشست. تعارفی کرد و نیمی از آب را نوشید. نفس عمیقش را پف کرد بیرون. خیلی بی مقدمه گفت: "هوا چقدر گرم شده...صد بار به این پسره گفتم بگیر با تلفن پرداخت کن، من بلد نیستم." لبخندی زدم و ادامه داد: "پسرم میگه بیا بهت یاد بدم، خودم حال و حوصله ندارم...فقط زنگ...اس ام اس". باز هم لبخند دیگری زدم و نگاهم افتاد به برگه هایی که در دستش بود.

-          شما هم اومدین عوارض پرداخت کنین؟

-          آره...کار که نمی کنن فقط زارت و زورت پول میگیرن...هر سال هم زیادش میکنن...حالا 250 هزار تومن باید بدم.

-          بهرحال خدمات هزینه داره.

-          کدوم خدمات؟ خیابونا که چاله چوله ست...آشغالا که از سر و کول آدم بالا میره، تو دوتا خیابون هم که میری یا ترافیکه یا طرحه،هوا هم که قربونش برم.

-          خب شهر بزرگ این دردسر ها رو هم داره.

-          تهرون بزرگ تره یا سانفرانسیسکو؟ تهرون بزرگتره یا نیویورک؟ پاریس بزرگتره یا اینجا؟ نمیخوان کار کنن. فقط بلدن ملت رو بچاپن...کجای دنیا اینطوریه؟

***

محکم روی میز زد. "ای گندت بزنن...سرعت حلزون بیشتره بخدا...دلشون خوشه خدمات اینترنت میدن به مردم". دوباره گرم کارش شد. هی زیر لب غرولند می کرد."چارتا سایت هم که میخوای فیلتره...عصر ارتباطات هم مردم آزاد نیستن ارتباط داشته باشن....حالا خودشون تند و تند توییت میذارن...یکی نیست بگه برا کی میذاری؟ مردم که پول ندارن فیلترشکن قوی بخرن...همیشه ما باید 20 سال از همه عقب تر باشیم... این افغانستان الان اینترنتش بهرت از ماست...اگه برا مردم شعور قائل باشن که نیستن". تقریبا همه ی کسانی که در کافی نت نشسته بودند، صدایش را می شنیدند. غیر از نوجوانی که انتهای سالن روی سیستم شماره 15 نشسته بود و هدفون به گوش داشت و گاهی حرف هایش را بی آنکه بداند، بقیه می شنیدند."این سایتا برای ما حرامه. برای آقایون حلال طیبا...هیچ جای دنیا این جور نیست".

***

امیررضا تنه ای به من زد. ابرویش را بالا انداخت و به مصطفی اشاره کرد.

-          این رفیقت هم بدجوری رو اعصابه ها...

-          چرا؟

-          اینقدرم آدم بچه مثبت باشه حال بهم زن میشه. باید یکم جوهره شرارت تو آدم باشه.

با لبخند و تکان سر تایید کردم. امیررضا در پاکت آبمیوه را باز کرد و یک لیوان را به من داد و آبمیوه ریخت.

-          نه اونقدرا هم که فکر میکنی مثبت نیست. البته بچه خوبیه ولی گاهی اوقات شوخی های بدی میکنه.

-          بهش نمیاد. معمولا آرومه.

-          پیش غریبه اینطوریه. تو جمع برو بچ خیلی بانمکه.

همانطور که لیوان آبمیوه را مزه مزه می کرد و کم کم می نوشید، با دست و سر اشاره ای به مصطفی کرد و با لبخند پرسید.

-          اینو دیگه از کجا یاد گرفته؟ من فکر میکردم فقط تو تلویزیون از این چیزا میشه دید.

-          چیو؟

-          همینکه نایلون ورداری آشغالای جنگل رو جمع کنی.

-          آها! آره. این کلا اینطوریه. تو خیابون داریم راه میریم هم یهو خم میشه آشغال چیپس و پفک مردم رو جمع میکنه میندازه تو سطل آشغال.

-          جدی میگی؟...آخرش فکر کنم سوپور میشه(خنده)...کلا شهرداری باید بهش لوح تقدیر بده.

-          منم بهش همینو میگم...میگه همه مسئولیم در برابر محیط زیست...میگه نباید همیشه منتظر دیگران باشیم...باید خودمون دست به کار بشیم...هیچ جای دنیا راحت زباله نمیریزن تو خیابون.

***

صدای روشن شدن گوشی اش می­پیچد در اتاق. این روزها گاهی دو بار این صدا را می شنوم. می گوید باطری گوشی اش خراب شده است. مدام می گویم برود یک گوشی نو برای خودش یخرد اما گوشش بدهکار نیست. به همین که دارد راضی است. معتقد است تا زمانی که گوشی برایش کار می کند یا به اصطلاح خودش کارش را راه می اندازد لازم نیست گوشی جدید بخرد. تبلت که خریده بودم چند بار به شوخی مرا "مصرف زده ی جهان سومی" می خواند. نمی شود که در عصر غارنشینی ماند. باید با تکنولوژی پیش رفت. گاهی سرزنشش میکنم که چرا گوشی ایرانی خریده است. سرزنشم می کند که چرا من اینطوری حرف می زنم. از اهمیت مصرف کالای ایرانی برایم می گوید. وقتی دلیل می آورم که کیفیت هم مهم است، از مصرف داخلی برای افزایش کیفیت می گوید. این جمله را بارها از او شنیدم:"همه جای دنیا مصرف درست و مصرف تولیدات داخلی را ترویج می کنند".

***

-          آزادی های مدنی رو سلب کردن و شعار آزادی سر دادن نتیجه ای جز استحمار مردم و معنایی جز استبداد نداره. من تعجب میکنم که دوستان ما به عینه این مساله رو میبین و نه تنها سکوت میکنن بلکه درصدد توجیه بر میان.

-          آقای دکتر! این توجیه نیست. نمیشه که ما در حکومت و در مسایل اجتماعی که نمیشه هرکس به هرطریق عمل کنه، همه چیز رو به حال خودش بگذاریم. پس باید یک شیوه و یک قانون حاکم باشه. اگر مردم به حکم قانون اسلام تن دادن، پس باید تمکین کرد. مگر اینکه شما مخالفتی با اسلام داشته باشید.

-          بنده عرض نکردم با اسلام مشکل دارم. بنده با قرائت انحصارگرا از اسلام مشکل دارم. من خودم مسلمانم و اهل نماز و روزه. توفیق حضور در عرصه های انقلاب رو هم داشتم. منتها با اینکه ما منحصر کنیم همه چیز رو در فهم یک گروهی خاص از اسلام، این مخالف دموکراسی و حاکمیت مردمه. این آریستوکراسیه. اگر قراره نوعی از الیگارشی یا آریستو کراسی در جامعه پیاده بشه پس شعار مردمسالاری دینی چیه؟

-          ببینید آقای دکتر! بحث بر اینه که اگر هم قائل به قرائت های مختلف باشیم، باز هم ناگزیریم در جامعه به یک روش عمل کنیم. نمیشه که هرکس در جامعه هرکاری میخواد بکنه. اینجاست که ما نوع حکومت خودمون رو پیشنهاد دادیم. از قضا دموکراسی دینی هم در اون لحاظ شده. اما اینکه شما می فرمایید ما از اصول دینی عدول کنیم به نفع امر بشرساخته ای به نام دموکراسی، این تناقض ایجاد میکنه.

-          اولا این امر بشر ساخته بافته نیست، یافته ست.یافته خرد جمعی. دوما همه جای عالم به دنبال توسعه سیاسی هستن و در این توسعه سیاسی ایجاد چندصدایی در نهادهای اجتماعی و حاکمیتی یک اصله. هرجای دنیا که شما برید بر اساس اصل همزیستی مسالمت آمیز و تساهل و تسامح کار پیش میره. این کجاش با اسلام تضاد داره؟ تمام حرف ما همینه.

-          از قضا بحث همینه. جریان متبوع حضرتعالی متوجه این امر نیست که اسلام با وجود عقاید مختلف مخالف نیست. بلکه چالش اینجاست که پذیرش پلورالیزم عقیدتی به معنی میدان دادن به آنها نیست. یعنی قرار نیست اگه ما اجازه دادیم یهودی و بهائی در مدرسه تحصیل کنه، بهش اجازه بدیم فردا مقام و منصب بگیره و او رو بر زندگی مردم حاکم کنیم. پس این حدود داره.  اینجا آزاد نیستی هرکاری کنی. اگر می پرسید حدود این آزادی تا کجاست؟ پاسخ می دیم قانون!

-          مشکل همینجاست که قانون روشن نیست. حق تفسیر قانون در اختیار افراد معدودیه. قانون خلاء داره و سلایق شخصی مانع آزادی میشه.

-          بله بنده هم در اینکه قانون خلاء داره موافقم. بهرحال در اجرای قانون درصدی سلایق ورود میکنه. برای کم کردن سلایق و خلاء های قانونی هم راه هست. عرض ما اینه که دوستان شما به جای اصلاح قانون بر مبنای قانون اساسی، قصد دارن بنیان قانون رو زیر سوال ببرن. هیچ جای دنیا بی قانونی رو بهتر از قانون بد نمیدونن. باید به قانون تمکین کرد.


برچسب‌ها: داستان, اجتماعی, اندیشه, سیاسی



به قلم "هدهد" در پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 11:48  | 


 فتأمل!

پاییز رسید، میوه ی کال نباش

موسی داری مهره ی رمّال نباش

از منتظران مهدی (عج) موعودی

زنهار! مرید خر دجال نباش

 


برچسب‌ها: سیاسی, فرهنگی, انتظار, دجال



به قلم "هدهد" در یکشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۴ساعت 15:23  | 


 ایران و عربستان

اعدام آیت الله شیخ نمر باقر النمر را از ابعاد مختلف می توان بررسی کرد و آن را سرآغاز فصل جدیدی از حوادث در ایران و منطقه دانست. این حادثه تلخ از دو منظر داخلی و خارجی نکات مختلفی را در بر دارد. ناگفته پیداست که عربستان سعودی دلیلی برای اعدام شیخ شهید نداشته است مگر اینکه هدف مهمی را دنبال کند.

عربستان سعودی یک رفتار دو سویه را در اعلام اعدام شیخ نمر و 46 نفر از مجرمان سیاسی و امنیتی داشته است. از طرفی در ایام سال نو میلادی که توجه افکار عمومی جهان معطوف به آن است، این اقدام را انجام می دهد و از سوی دیگر به صورت رسمی آن را اعلام می دارد. قرار گرفتن نام چند معترض شیعه و رهبر برجسته مخالفان آل سعود در کنار تروریست ها و مجرمان دیگر که برخی مرتبط با گروه های تروریستی القاعده هستند، این پیام را می خواهد مخابره کند که عربستان کشوری تروریست پرور نیست بلکه با تروریسم در حال مبارزه است. روشن است که بعد از حوادث فرانسه و تیراندازی در امریکا، عربستان که مدتی است ژست تروریستی اش نا موزون در آمده است، دست به چنین اقدامی بزند.

از سوی دیگر پیامی که دولت سعودی با این اقدام به مخالفان خارجی خود نظیر ایران می دهد این است که دوران چند ده ساله درگیری نیابتی تمام شده و رویارویی مستقیم میان سعودی و ایران آغاز خواهد شد. چراکه عربستان به خوبی از حساسیت جمهوری اسلامی نسبت به گروه های شیعی خصوصا علما و جنبش های اسلامی آگاه است. در عین حال علی رغم اطلاع از این حساسیت و حساسیت های شدید داخلی خصوصا در منطقه قطیف، دست به چنین اقدامی می زند.

عربستان با اقدام به اعدام شیخ شهید در داخل نیز پیامی به همه مخالفان سیاسی و حتی شاهزاده های مخالف دربار سعودی نیز داده است. پیام این است که هرکسی با نظم حاکم کنونی بر دربار ملک سلمان و پسرش مخالف است با او با اشد مجازات برخورد خواهد شد هرچند که هزینه هایی را هم برای دولت سعودی به بار بیاورد.

در این میان در ایران نیز حوادثی رخ داده که هم از نظر داخلی اهمیت دارد و هم از نظر منطقه ای و بین المللی. تجمع اعتراضی مردم ایران امری قابل پیش بینی و بدیهی بود. چراکه از زمان اعلام حکم شیخ شهید و حتی پیش از آن، علما، متدینین و اقشار مختلف مردم اعتراض خود را به این حکم اعلام کرده بودند.

اما حوادث دیگری رخ داد که صرف نظر از اینکه برنامه ریزی شده بود یا نه، جریان شهادت شیخ نمر را به گونه دیگری رقم زد. پرتاب نارنجک دستی به درون اماکن دیپلماتیک سعودی، قدری قابل تامل است. اولا از این جهت که نارنجک از قبل آماده بوده و در هر دو مکان از آن استفاده شده است، قدری تامل نیاز دارد.

اثراتی که بر این حادثه مترتب بود فوایدی برای جمهوری اسلامی دارد تا از این فضا بهره برداری داخلی و خارجی نماید. نخست اینکه می تواند در آستانه انتخابات فضای افکار عمومی را به سمتی منحرف کند که حساسیت ها در مسایل انتخابات کمرنگ شود. همچنین مخالفان داخلی دولت نیز برای چندمین بار به خشونت و تندروی متهم شده و دولت در جایگاه مظلوم قرار می گیرد. از سوی دیگر و در فضای بین المللی این پیام مخابره می شود که نوعی دوگانگی در حاکمیت وجود دارد و عده ای خود سر برای دولت هزینه زایی می کنند در حالی که رویکرد دولت بر مشی دوستانه است. دیگر اثر مترتب بر آن در حوزه خارجی نیز افزایش قیمت نفت در اوضاع کنونی است که می تواند تا اندازه ای دولت را از وضع بحرانی ای که در آن گرفتار شده نجات دهد.

اما حوادث یاد شده اثرات بین المللی خارج از سود و زیان دو کشور سعودی و ایران داشت. نخست اینکه جمهوری اسلامی متهم به داشتن فضایی نا امن برای نمایندگی های سیاسی و دیپلماتیک شده و این مساله در روابط پسا برجام اثر سوء مشهودی خواهد داشت.

دیگر اینکه با تکرار لفظ "نگرانی از تنش های مذهبی" تنش های میان دو کشور به تنش میان شیعه و سنی یا وهابی و شیعه تغییر کرده و درگیری های منطقه پررنگ تر خواهد شد. از این رو هیچ بعید نیست که گروههایی در داخل ایران و در جوار مرزهای شرقی و غربی دست به اقدامات ضد امنیتی بزنند.

نکته آخر اینکه زمانی که اختلاف میان متحدین مشهود می شود، ادبیات قدرت صاحب نفوذ از الفاظ حامیانه به نگرانی و هشدار تبدیل می شود. از این نظر با توجه به تغییر لحن امریکا و انگلیس در محکوم کردن اعدام ها و ابراز نگرانی از حوادث عربستان، این احتمال که غرب درصدد یافتن جایگزینی برای آل سعود باشد، دور از ذهن نیست. البته نباید فراموش کرد که درگیر شدن عربستان همزمان در چند جبهه می تواند تمرکز حاکمان سعودی را مختل کرده و زمینه را برای ابراز مخالفت ها در خاندان سعودی فراهم نماید.


برچسب‌ها: سیاسی, ایران, عربستان, شیخ نمر



به قلم "هدهد" در دوشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۴ساعت 12:46  | 


 مناظره سرپایی

بهنام: فقط من مونده م چرا تعطیل نمی کنن این بساطو؟ حتما باید همه ملت رو به کشتن بدن که بفهمن و تعطیلش کنن؟

مجید: همینطوری الکی که نمیشه تعطیلش کرد. هرچیزی حساب و کتابی داره!

سیاوش: حتما باید شرف و غیرتمون رو تو فرودگاه جده حراج کنن که بفهمین دارن نابودمون میکنن؟ واقعا برام سواله که چی باعث میشه که مردم و مملکتت رو بفروشی به این عربا؟!

بهنام: بیخیال سیا! باز شروع نکن!

سیاوش: نه! من نمیدونم خسته نمیشید اینقدر دفاع می کنید؟! واقعا فهمیدنش خیلی سخته؟

مجید: کی عرب پرستی کرد؟ من کی گفتم عربا مقصر نبودن؟ من دارم میگم مناسک اسلامی رو نمیشه به این سادگی تعطیل کرد.

سیاوش: دِ همین مناسک اسلامیتون ملت رو عاصی کرده. کی میخواین سر عقل بیاین آخه؟ این عربا این چیزا رو ساختن که تا دنیا دنیاست، پول مردم رو بچاپن. خدا تو دل آدماست. تو عقل آدماست نه تو سنگ و چوب. مگه خودتون نمی گید بت پرستی نباید کرد؟

مجید: چرا شلوغش می کنی بت پرستی کجا بود؟ مگه میرن اونجا سنگ و چوب رو بپرستن؟ یه نماد وحدت گذاشتن اونم خود خدا گفته.

بهنام: بیخیال مجید جون...

مجید: بی خیال چی؟ یه هفته س هرچی دلش میخواد میگه خب!

بهنام: بیخیخی! داش سیا هم تموم کرد...

سیاوش: من با تو که مشکل ندارم مجید! من دارم میگم عقل داشته باش. اینقدر هرچی هرکی تکرار میکنه قبول نکن.

(در اتاق باز می شود)

مزدک: سلااام برو بچ! آب جوش تو بساطتون هست؟

بهنام: بهههههه جناب انترکوتول! بیا داریم.

مزدک: انترکوتول خودتی؛ انتلکتوئل! نسکافه آوردم مخصوص خودم و خودت و سیا!... خب چه خبر از بیت الله الحرام؟؟(خنده)

بهنام: داداش تو دیگه شروع نکن!

مزدک: مگه چی شده؟ نکنه خبرایی بوده تو اتاقتون؟ (نگاهی به مجید می اندازد و به سیاوش نگاه می کند) خوووب بالاخره مصیبت سنگینی بود. یه عده علاف مفت خور رفتن پولاشون رو بریزن تو جیب یه عده از خودشون مفت خورتر، حالا هم موندن توش مث ...

مجید: بهنام جان قرار شد ساعت 12 خاموشی باشه الانم 8 دقیقه مونده.

سیاوش: اگه همه نظر دادن همه هم نظر میدن که قانون لغو بشه یا نه!

بهنام: حالا یه امشب رو سخت نگیر مجید!

مجید: خود دانید. یه هفته از ترم نگذشته خودتون همه قرار و مدارا رو دارید خراب می کنید. از ما گفتن.

سیاوش: از اولشم نظرات تحمیل شد.ما نظر نداده بودیم.

مزدک: باشه خب اگه مشکل منم میرم. فکر نمی کردم جماعت مرتجع اینقدر بی جنبه باشن که طاقت حرف مخالف رو هم نداشته باشن.

مجید: دوست عزیز! مرتجع کسیه که فکر می کنه فقط خودش می فهمه و بقیه احمق هستن. فکر نمی کنم انتلکتوئل ها هم اینقدر دگم باشن!

مزدک: برخورد بهتون حاج آقا؟! عاقبت خر کردن مردم همینه! حقشونه که برن زیر دست و پای نادونیشون له بشن!

مجید: مرام روشنفکری اینه که آدما تا موقعی که باهاشون هم فکر هستن،آدمن؟ پارسال برای کشتن سگ های ولگرد علیه شهرداری تظاهرات می کردین؛ حالا جون آدمیزاد اینقدر براتون بی ارزشه؟ صد رحمت به غربی ها که اقلا اگه این چیزا رو قبول ندارن، جون انسانها براشون اهمیت داره. اگه دین نداری اقلا آزاده باش.

سیاوش: اونا اگه جونشون برای خودشون اهمیت داشت اینقدر دست و پا نمی زدن برن یه جا که سه روز دور بزنن دور سنگ.همینجا به مردم فقیر و بدبخت خودمون کمک میکردن.

مجید: از کجا میدونی نکردن؟ یه بار از دوست روشنفکرت پرسیدی اینهمه از سفرهای آنتالیا و پاتایا حرف میزنه، چندبار به همون فقیر و فقرا کمک کرده؟

بهنام: آقا من معذرت میخوام... این حرفا چه فایده ای داره؟ نه تو حرف اینا رو قبول میکنی نه اینا حرف تو رو...

مزدک: مردم رو اینهمه ساله خر کردن. بعد میگه اگه دین نداری آزاده باش. مختو بستی دم از آزادی میزنی؟ به گنده هاتون باید بگی که سفت مخشون رو بستن! یکم اگه بذارن کله شون هوا بخوره، به عقل میان و برای سوار شدن رو مردم خرافات به خورد ملت نمیدن.

مجید: شما خودت چارتا کتاب خوندی خودتو علامه دهر میدونی.یکم نه نشستی به اندیشه هایی که خوندی فکر کنی، نه ببینی اصلا دین چی میگه! حالا درس عقلانیت می دی؟

مزدک: نیازی نمی بینم حرفایی که مال عهد بوقه و تاریخ انقضاش گذشته بخونم.

مجید: آدم اندیشمند ندیده و نشنیده قضاوت نمی کنه آقای انتلکتوئل!

سیاوش: آدم روشنفکر نمیره سراغ...

(در به سرعت باز می شود)

غلامرضا: میبینم که تمامی جهان کفر در برابر جهان اسلام صف آرائی کرده(خنده)

بهنام: بیخیال بفرما نسکافه! غلام مادر زنت دوسِت داره...

مزدک: خلاصه سیاوش بدون که اندیشه فوق مدرن دینی بعضی ها، الان کل دنیا رو ریخته به هم... راستی یکی از بچه هامون رفته، خواستی بیای پیشمون تخت خالی هست. گود نایت!(خارج می شود)

مجید: کاش آدم تَوَهمش رو جای تفکر به خورد دیگران نده!

غلامرضا: چی میگه؟...


برچسب‌ها: مناظره, سیاسی, اسلام, حج



به قلم "هدهد" در شنبه چهارم مهر ۱۳۹۴ساعت 16:6  | 


 وقتی برای توافق نامه ی ژنو گریه کردم

مصطفای عزیز سلام

حال همه ی ما خوب است.ملالی نیست به جز دوری شما.راستی خبر داری که دیپلمات های ما بالاخره با 1+5 به توافق رسیدند؟ خبرش به ما که رسید از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدیم. صدا و سیما جشن گرفته بود.روزنامه ها نوشته بودند دولت تدبیر بالاخره موفق شد.مردم هم خوشحال شدند.سیل تبریک و تهنیت بود که می آمد، اما تو نبودی!

متن توافقنامه را که منتشر کردند زود رفتم که ترجمه ی رسمی اش را پیدا کنم.بعد ترجمه های دیگر و دست آخر متن اصلی اش را.توافقنامه را که خواندم اشک در چشمانم حلقه بست.مثل روزی که تو رفتی.همان روز که در دانشگاه نشسته بودم و خبر دادند تو را کشته اند.آن روز تو را نمی شناختم اما از آن روز با تو دوست شدم.روزی که رفتی."یا لیتنی کنت معک".روزی هم که متن توافقنامه را خواندم گریه کردم.اما گریه ها معانی مختلفی دارند.روزی که توافقنامه را خواندم اشکم بوی خسران می داد.یک روز تو را از دست دادم و بار دیگر همه چیز را.

شرمنده ی تو ام مصطفی! نتوانستم گرمی خونت را حفظ کنم.یخ زدم.تنها کاری که می توانستم بکنم گریه بود.تو و هزاران جوان این مملکت که اگر بودید ... گریه کردم.

توافق نامه برای مردم ایران محرمانه بود.مردم ایران محرم نبودند اما روزنامه های اسرائیلی محرم بودند.جایت خالی! به غربی ها قول دادیم "معادن و کارخانه های نورد اورانیوم" و هروجب از مراکز و ادارات هسته ای مان را برای غربی ها "توصیف" کنیم که بدانند مصطفاهای دیگرمان کجا هستند و کجا را باید بزنند.به غربی ها قول دادیم غنی سازی 20 درصد را متوقف کنیم.غنی سازی 5 درصد را از این به بعد به "اکسید اورانیوم" تبدیل کنیم.تازه کدخدا اجازه تبدیل اکسید اورانیوم به اورانیوم قابل استفاده را هم نداد.بازرسان هر ساعتی که بخواهند برای راستی آزمایی اقدامات ما می آیند و این غیر از بازرسی های عمومی آژانس است.و یک کلمه نگفتند که "ما" چگونه از اقدامات غرب راستی آزمایی کنیم.

احساس حقارت می کنم مصطفی! وقتی می بینم ما قبول کردیم در این 6ماه به قطعنامه های قبلی شورای امنیت که در مسائل هسته ای و غیر هسته ای است عمل کنیم.وقتی می بینم ما اجازه نداریم هیچ چیز نصب کنیم و آنگاه مسئولان ما می گویند برنامه ی هسته ای ما به قوت خود باقی است.وقتی "پژوهش و تحقیقات درباره ی انباشت اورانیوم با غنای 5 درصد" را هم از ما گرفتند، پژوهش را!

در ازای این همه با منت زیاد دارو و مواد غذایی را برایمان آزاد کردند که از ابتدا تحریم نبوده ایم.یعنی اینقدر بدبختیم؟ پتروشیمی را آزاد کردند که اساسا با تحریم کنندگان ارتباطی نداشتیم.طلا را آزاد کردند که اگر نمی کردند هم مشکل چندانی نداشتیم.پول های خودمان را ، آن هم اندکی را و آن را هم به طور قسطی به ما می دهند و از همان برای هزینه ی دانشجویان خرج می کنند بی آنکه ما در آن دخل و تصرفی داشته باشیم.حاکمیت و استقلال ملی ما هم اینگونه مخدوش شد.هیچ تحریمی لغو نشد. با لطف غربی ها ، تحریم نفتی فقط بیشتر نشد.

آنگاه به ما گفتند سازمان تحریم ها فروریخت.مانده ایم قسم حضرت ابوالفضل را باور کنیم یا دم خروس را؟ به ما به دروغ گفتند که تمامی فعالیت های هسته ای ادامه می یابد اما این مخالف صریح است با متن توافقنامه.مردمی که نامحرم باشند ، حتما باید دروغ تحویل بگیرند.توافقی کردیم که روی شاهان قاجار را سفید کرد.اگر آن روز خاک را می دادیم امروز تمامی اطلاعات مان را ،حاکمیتمان را دادیم و خودمان بی دعوا پذیرفتیم برای فعالیت هایمان از غرب اجازه بگیریم.صد رحمت بر ترکمانچای!

مردم مقصر نیستند.هنوز نمی دانند چه کلاه گشادی بر سرشان رفته است.هنوز نمی دانند برای اینکه یک نفر در گزارش 100روزه ژست موفقیت بگیرد و اسلاف را بکوبد ، خون تو را پامال بازی های سیاسی کرد.سبد کالا را با آن اوضاع نابسامان جلوی ما پرت کردند که نفهمیم این سبد غذا شاید همان پولهای نفتی است که اختیار نداریم خودمان نوع مصرفش را تعیین کنیم.

رویم سیاه مصطفی! می خواستم دیگران نگویند این بچه از ابتدا و بی دلیل می خواهد منتخب مردم را بکوبد.دیر است ولی بیشتر از دستم بر نمی آید.به همین سادگی انقلاب را بی اثر کردیم.مردمی که 35 سال با هر تحریم و سختی و خون دل ساختند را مضحکه ی دنیا کردیم.

مصطفی جان! این روزها به ما که از انقلاب و خون تو دفاع می کنیم می گویند افراطی و تندرو.منتقدین این روزها شده اند بی سواد.من بیسوادم.با این بی سوادی ام فهمیدم که چه ظلمی به مردم شده است،اما کابینه ی ژنرال ها هنوز این را نفهمیده است؟

مصطفای عزیز! از روزی که تو رفتی با خودم عهد کردم که تو الگویم باشی.هرچند خیلی سخت است.تو مصطفایی برگزبده ای؛ روشنی و روشنایی می دهی.اگرچه دیپلمات های ما مات شدند اما من هم به اندازه ی توانم و با همه ی بیسوادی ام برای اینکه خون تو گرم و جاری بماند روشنگری می کنم.

دوستدار تو؛ هدهد


برچسب‌ها: دل نوشته, سیاسی, توافقنامه ژنو, نامه



به قلم "هدهد" در یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ساعت 17:21  | 


 داغ و پخته

روزی که پیامبر (ص) وارد مدینه شد مسلمین دو دسته بودند.مهاجرین و انصار. اما در واقع دسته بندی طور دیگری بود.از منافق شروع می شد تا ولایت پذیر تام مانند علی (ع)!در دوره ی امیرالمومنین (ع) نیز فهم همه یکسان نبود.حتی در میان یاران خاص نیز تفاوت میان سلمان و ابوذر (رضی الله عنهم) بسیار بود.

چرا انتظار داری در انقلاب اسلامی همه ی مردم روح انقلاب را درک کرده باشند؟عده ی زیادی در انقلاب نبودند و بعد به آن پیوستند.عده ی زیادی در انقلاب بودند و بعد از جنگ آن را پایان یافته دانستند.عده ی زیادی نیستند کسانی که انقلاب را جاری می بینند.منظورم کسانی است که باورشان این است که انقلاب همچنان اهدافی دارد که به بعضی از آنها حتی نزدیک هم نشده است.خیلی ها هم بعد از انقلاب سرد شدند.سرد شدند چون داغ بودند و پیام اساسی انقلاب را درنیافته بودند.

عده ی کمی پخته بودند.از 36 میلیون جمعیت تنها 3 میلیون در جنگ حضور داشتند.آیا ایران و انقلاب به بقیه تعلق نداشت؟ داشت اما بقیه به آن پختگی نرسیده بودند.باید به پختگی از مفهوم انقلاب برسی وگرنه گرانی ها تو را بدبین می کند.تحریم تو را تسلیم و سازش طلب می کند.بی قانونی چند نفر تو را از اصول و نظام رویگردان می کند.باید پخته باشی.

هر داغی یک روز سرد می شود اما هیچ پخته ای خام نمی شود!


برچسب‌ها: سیاسی, جمهوری اسلامی, پیامبر اعظم, امیرالمومنین



به قلم "هدهد" در سه شنبه دهم دی ۱۳۹۲ساعت 0:0  | 


 فاعتبروا یا اولی الابصار !

پس از فتنه ی سال 88 در حالی که می رفت جریان موسوم به اصلاحات به کلی نابود شود ، حوادثی رخ داد که فضای سیاسی کشور را دستخوش تغییرات اساسی کرد.عملکرد دولت دهم که ضعف های اساسی نسبت به دولت نهم داشت موجب نارضایتی عمومی شد به طوری که جریان اصولگرایی و مدعیان اصلاحات همگی در جمع منتقدان دولت قرار گرفتند.درگیری های بین قوا نیز از سوی دیگر مایه ایجاد اضطراب ملی شده و مردمی را که در فتنه 88 از انقلاب دفاع کرده بودند ، سرخورده کرد.

نگرش موسوم به اصلاح طلبی با عملکرد خود در جریان فتنه رو به خاموشی می رفت.هر چند به واسطه ی بدنه ی اجتماعی این جریان ، نابودی آن محال بوده و هست.لکن حوادثی که به بخشی از آنها اشاره شد ، بستری بود برای آنکه اصلاحات بتواند از آن برای بازسازی خود اقدام کند.این بازسازی که بیشتر با سکوت و با حرکتی خزنده صورت می گرفت با اوج گرفتن اختلاف میان اصولگرایان با احمدی نژاد ، از سال 90 و همزمان با انتخابات مجلس خود را نشان داد.فرصت مغتنمی بود که این جریان بتواند به تطهیر گذشته بپردازد و با قیاس گرفتن رفتار احمدی نژاد خود را محق جلوه دهد.

اردیبهشت سال 1392 فضا برای حضور مدعیان اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری فراهم بود.نا گفته پیدا بود که این جریان اگر چه توانست روند بازسازی خود را به درستی بپیماید لکن با تابلو های خود نمی تواند وارد عرصه شود.لذا حد اقل می توانستند با حضور در انتخابات حیات سیاسی خود را تجدید کنند.ضمن اینکه نظام و فضای افکار عمومی به جریان انحرافی بیش از مدعیان اصلاحات حساس بود.برای تجدید حیات سیاسی لازم است از مهره های پر قدرت منسوب به نظام که کمی متمایل به جریان است استفاده شود.مدعیان اصلاحات همین وجه را دنبال کردند و برنامه بر این بود که از دریچه ی اعتدال وارد عرصه شوند.گزینه ی مد نظر آنها هاشمی رفسنجانی بود. رد صلاحیت هاشمی برایشان گران بود لکن با توجه به جایگاه ضعیف عارف در افکار عمومی نمی توانست نتیجه ی مطلوب حاصل شود.چند ماه پیش زمانی که سخنی از هاشمی و روحانی نبود سخنگویان اصلاحاتی قالیباف را به تعبیر خود گزینه ی بد در مقابل اصولگرایان بدتر قلمداد می کردند.حضور حسن روحانی که به هاشمی رفسنجانی نزدیک بود هرچند نمی توانست به اندازه او موثر باشد اما از قالیباف به اصلاحات نزدیک تر بود.انصراف تاکتیکی عارف و شعارهای اعتدالگرایانه ی حسن روحانی به همراه حمایت گسترده اصلاحات و حتی بخشی از بدنه ی اصولگرایی از وی موجب شد روحانی به پیروزی برسد.یعنی گزینه ای که اصلاحاتی ها برای بستر احیای خود نیاز داشتند در عین تشطط و ناباوری اصولگرایان ، فراهم شد.

حسن روحانی اگرچه همیشه از چهره های انقلابی نظام محسوب می شد ولی به واسطه ی نزدیک بودن به هاشمی ، به اصلاحات بیشتر متمایل بود.روحانی پس از انتخابات نیز اعلام کرد مشی اعتدالی دارد و هیچکدام از طرفین جریانات را قبول ندارد.هرچند در عمل نتوانست آنگونه که شایسته بود رفتار کند؛نمونه ی آن در انتخاب وزرا بود.

جریان اصلاحات اما تلاش نکرد روحانی را به عنوان یک اصلاح طلب معرفی کند بلکه پیروزی روحانی را ثمره ی حمایت اصلاحات معرفی کرد.این بدان معنی است که اگر اصلاحات بتواند قدرتی مستقل از هاشمی و روحانی پیدا کند قطعا از آنها عبور خواهد کرد.در ماههای اخیر شاهد بودیم که روزنامه ها و سایت های اصلاحاتی مجددا تبلیغات خود را از سر گرفته و به تطهیر خود می پردازند.

اما آنچه که از اهمیت بیشتری برخوردار است این است که این جریان بر خلاف اصولگرایان که هنوز در قدرت هستند و البته تشطط دارند ، برنامه ی روشنی دارد.قدرت گرفتن در شورای اسلامی شهر تهران و برخی شهرها نشان داد که فضا برای بازگشت آنها فراهم است.

به نظر می رسد جریان موسوم به اصلاحات سه برنامه را در دستور کار خود دارد.نخست تطهیر خود و مظلوم نمایی که طی هفته های گذشته شاهد آن بودیم.وقیحانه ترین آنها نیز سخنان اخیر محمدرضا خاتمی بود که اصلاحات را طلبکار فتنه 88 خواند.برنامه ی دوم این جریان مظلوم نمایی و ادعای همگامی با نظام است.در این راستا سید محمدخاتمی به عنوان پدر معنوی اصلاحات و هاشمی رفسنجانی به عنوان سرپرست این جریان نقش ایفا می کنند.ادعای نزدیک بودن به نظر امام و رهبری از سوی هاشمی و همگام بودن با خانواده ی شهدا از سوی خاتمی و مسایلی از این دست در این پرده قابل مشاهده است.اضافه کنید تخریب احمدی نژاد را به این مظلوم نمایی.اما برنامه ی سوم که اساسی تر از آن است تخریب مجلس است.البته نباید منکر شد که عملکرد افراطی ، سیاسی و غیر کارشناسی عده ای از مدعیان اصولگرایی در مجلس نیز زمینه ی انتقادات را مهیا کرده است.نگاهی به سایتها و روزنامه های اصلاحات نشان می دهد هر روز و با تصویب هر طرحی در بهارستان موجی از تخریب روانه ی مجلس می شود.پایین آوردن شان مجلس در برابر دولت جدید که مردم به واسطه ی برخی اقدامات به آن نگاه خوش بینانه دارند نیز در این دسته جا می گیرد.

دولت روحانی با تثبیت قیمت ها و کاهش رشد تورم که البته در گزارش صندوق بین المللی پول در سال 2012 نیز پیش بینی شده بود و روند طبیعی به نظر می رسید از یک سو و توفیق در امضای توافق نامه ی هسته ای _صرف نظر از محتوایش_ از سوی دیگر جایگاه خوبی نزد افکار عمومی یافت.حال تقابل این دولت با مجلسی که نمایندگان آن در نظر عوام به دولت قبلی نزدیک بودند ، می تواند برای مجلس گران تمام شود.کمترین تاثیرش فشار بر مجلس برای عمل به خواست دولت است و بیشترین تاثیر این تخریب ها می تواند منجر به این بشود که مجلس دهم مجلس متفاوتی از سه دوره ی گذشته باشد.این برای اصلاحات یعنی بازگشت به قدرت.ادعای اخیر حجاریان تئوریسین اصلاحات مبنی بر اختیار رییس جمهور درباره ی انحلال مجلس نیز در همین راستا تعریف می شود که البته مخالف نص صریح قانون اساسی است.

طبق آنچه گفته شد اگرچه تمامی جریان اصلاحات به منزله ی خطر برای نظام تلقی نمی شود و گاهی حضور جریان اصلاحات واقعی و معتدل ضرورت نیز دارد ، اما با توجه به سابقه ی تسامح و تساهل اصلاحاتی ها و عدم مرزبندی شان با گروه های تندرو و تجدید نظر طلب، قدرت یافتن دوباره ی این جریان به خصوص بخش افراطی آن ، مخاطراتی را در راه پیشرفت کشور و حرکت انقلاب اسلامی خواهد داشت.امروز بدنه ی معتدل و عقلای اصولگرایی و همه ی ولایتمداران باید برای انسجام خود و پیشبرد اهداف کشور تلاش کنند.این پیچ تاریخی زمانی نیست که دست روی دست بگذاریم. فاعتبروا یا اولی الابصار!


برچسب‌ها: تحلیل, سیاسی, اصلاحات, مجلس



به قلم "هدهد" در یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲ساعت 1:11  | 


 توافق نهایی جامع با 1+5 ؛ ممکن یا متناقض؟!

توافق ایران و 1+5 بر سر برنامه " اقدام مشترک " اگرچه اولین توافق میان ایران و مدعیان غربی نیست اما به نظر می رسد اولین توافق طی 10 سال گذشته بر سر مسائل هسته ای ایران باشد که طرفین مذاکره درآن متعهد می شوند اقدامات اعتماد سازی را برای حل وفصل موضوع انجام دهند.

صرف نظر از اینکه اساسا غرب از طرح مساله ی هسته ای چه اهدافی را دنبال می کند ویا اقداماتی که به بهانه آن انجام داده تا چه اندازه قانونی بوده است، نفس مذاکرات اخیر و توافق امضا شده حائز اهمیت بسیاری است.نکته ی قابل تامل از پس این توافق ، بهره برداری طرفین مذاکره از این برنامه است.در حالی که تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی ایران از موفقیت در استیفای حقوق خود سخن می گوید ، غرب نیز به ویژه ایالات متحده امریکا از موفقیت در توقف گسترش برنامه ی هسته ای ایران و ممانعت از دستیابی این کشور به سلاح هسته ای حرف می زند.خوشحالی مردم ایران از یک سو در تناقض است با آنچه که غرب از آن با عنوان " متقاعد کردن ایران برای پایبندی به تعهدات بین المللی " یاد می کند.

با نگاهی به متن توافق می توان بهتر و دقیق تر تحلیل کرد که این توافق مثبت بوده یا خیر؟ آنچه مسلم است این است که این توافق برای مابه عنوان متهم پرونده ی هسته ای و شاکی پرونده ی تحریم ها ، هم نقاط مثبتی وجود دارد و هم نقاط منفی.اما آیا برایند نقاط منفی و مثبت نیز مثبت است؟

ازنکات مثبت این توافق علی رغم  ادعای امریکایی ها این است که 6 کشور توافق نامه ای را امضا کرده اند که در آن حق غنی سازی ایران به رسمیت شناخته شده است.اگرچه لفظ غنی سازی ذکر نشده است، لکن دربند تعهدات ایران آمده است:"ایران اعلام می کند که برای این دوره ی 6ماهه ، اورانیوم را به سطح بیشتر از 5درصد غنی سازی نکند." بسیار واضح است که امضای چنین بندی به معنای پذیرش حق غنی سازی ایران است.

در مقابل نیز تعهد طرف غربی بر عقب نشینی از بخشی از تحریم ها نظیر پتروشیمی ، طلا و فلزات گرانبها و خودرو ، و عدم صدور قطعنامه های تحریم بین المللی ، اروپایی و امریکا نیز دستاورد مهمی است.

اما نگاهی موشکافانه تر و به دور از دیدگاههای رسانه ای ، ضمن ارج نها دن به تلاش های دیپلمات های توانمند ایرانی،نشان می دهد این توافق نتیجه ای که موجب شود مانند برخی از روزنامه ها دامن از کف بدهیم ، نداشته است.البته توفیق به دست آمده موجب خوشحالی است اما نه به اندازه ای که ساده لوحانه آن را پایان پرونده هسته ای بدانیم.

در نگاه کلان و در سطح استقلال ملی، اگرچه تا اخر عقب ننشستته ایم ، لکن از حق مسلم خود که طبق معاهدات بین المللی از جمله معاهده منع گسترش تسلیحات هسته ای است ، به بهانه زورگویی برخی قدرتهای غربی کوتاه آمدیم.البته مساله ی هسته ای فی نفسه شاید از چنین اهمیتی برخوردار نباشد لکن  به دلیل اینکه به یکی از مسائل ملی تبدیل شده است ، کوتاه آمدن از حق قانونی ناخوشایند  است.اگر جمهوری اسلامی به صورت غیر قانونی و خارج از پادمان های آزانس بین المللی انرژی اتمی و NPT دست به اقدامی می زد شایسته ی عقب نشینی بود، نه اینکه علی رغم عمل به قانون مورد تحریم های غیر قانونی قرار گیرد.

اگرچه سیاست تهاجمی از ایران اسلامی انتظار می رود؛با این حال سیاست تدافعی دولت برای حل مشکلات ، شایسته ی سرزنش نیست.درواقع جمهوری اسلامی امتیازی به غرب داد که در ازای آن در گام نخست امتیاز ویژه ای دریافت نکرد.به هر حال به نظر می رسد منظور نظر دستگاه دیپلماسی دادن امتیاز برای گرفتن امتیازات اساسی در توافق جامع و نهایی است.

اگر گفته می شود امتیاز ویژه ای نگرفتیم از متن توافق مشهود است.اینکه هیچ کدام از تحریم ها لغو نشده اند بلکه تنها به تعلیق آنها اشاره شده است.یا اینکه "آزاد سازی سرمایه های نفتی بلوکه شده تا سقف مشخصی" نیز روشن نیست و البته "محدود" است.

پیشتر پیدا بود که طرفین در گامهای کوچک و کوتاه مدت می توانند به توافق برسند لکن در گام های بزرگ و اساسی اختلافات بسیار زیادتر است.چنانکه پیشتر در برآورد های خوشبینانه هم توافق کوتاه مدت منتفی نبود.

نکته ی اساسی تر در این توافق نامه که ریزبینی بیشتری را می طلبد ، و مانع از نگاه عوامانه است ، توافق جامع نهایی است.به ظاهر و تا اندازه ای در حاق واقع بندهای عناصر گام نهایی هوشیارانه تنظیم شده است.لکن ابهاماتی وجود دارد که رسیدن به توافق نهایی را با تردید جدی مواجه می کند.

در بند سوم از بخش "عناصر گام نهایی راه حل جامع" آمده است:"به طور همه جانبه تحریم های هسته ای شورای امنیت سازمان ملل متحد و تحریم های چندجانبه و تحریم های ملی را برداشته و..." ؛ این بند به تنهایی می تواند مشکل ساز باشد.آیا ایالات متحده امریکا که از 34 سال پیش ایران را در لیست تحریم ها قرار داده است می پذیرد که تمامی اهرم های فشار را از روی دشمن دسته اول خود بردارد؟آیا نگرانی هایی که در بند پنجم در خصوص تاسیسات اراک بدان اشاره شده است، بیشتر نمی شود؟آیا نگرانی های جدید مطرح نمی شود؟ یا برنامه غنی سازی که در بند چهارم ذکر شده است ، آیا حق غنی سازی در سطح 20 درصد را به ایران باز خواهد گرداند؟

سرسختی کشورهای 1+5 در این توافقات ناچیز ، نشان از سرسختی بسیار بیشتر بر سر گسترش فعالیت های ایران دارد.چه آنکه توافق نهایی متضمن برداشتن تمامی اهرم های فشار و حربه های غرب است.باور این نکته که غرب در آینده در ازای امتیاز نگرفتن ، تمامی تحریم ها را لغو می کند نیز ساده انگارانه است.با این وجود سوالی که مطرح است این است که جمهوری اسلامی ایران چه تعهدی در ازای این اقدام غرب باید بدهد؟ حتی اگر ایران متعهد شود که مثلا طی 5 سال فعالیت های خود را در سطح همین توافق نامه نگهدارد،آیا این به معنی توقف برنامه های آینده ی هسته ای نیست؟ آیا این به معنی غیرمجاز بودن هر گونه پیشرفتی نخواهد بود؟ اینگونه ابهامات است که موجب می شود آینده ی توافق جامع نامعلوم و تا اندازه ای تاریک به نظر برسد.از سویی رژیم صهیونیستی که به خود اجازه می دهد مدام ایران را تهدید کند و همین توافق کوتاه برد را بر نمی تابد ، قطعا در آینده ی توافق نقش بیشتری خواهد داشت.

به عقیده ی نگارنده اگرچه "در دنیای سیاست هیچ چیز بعید نیست" ، لکن رسیدن به توافقی که متضمن بازی "برد- برد" باشد ،از اساس ممتنع است.اگر توافقی هم صورت بگیرد ناگفته پیداست که تردیدهای بزرگی در عملی شدن آن وجود دارد.این تنها بخشی از مساله است و اقدامات موازی غرب را نیز نباید از نظر دور داشت.باز کردن پرونده های جدید از نوع حقوق بشر ، حمایت از گروه های مقاومت در منطقه ، پیشرفت های موشکی ، مسایل امنیتی ، دموکراسی  و... هر کدام می تواند مستمسکی برای غرب باشد تا فشار های خود را بر جمهوری اسلامی که با او درگیری مبنایی دارد ، ادامه دهد.

ناکامی در مذاکرات آتی با توجه به تغییر تدریجی موازنه قدرت در منطقه و جهان ممکن است نتایج غیرمنتظره ای نیز به وجود آورد.درواقع نه ایران و نه غرب طبق دکترین سیاست خارجی خود ، بیش از این نمی تواند کوتاه بیاید.در این راستا هوشیاری سیاسی ایجاب می کند جمهوری اسلامی ایران نقش خود را در بازی در عرصه های دیگر به خصوص منطقه افزایش دهد تا بتواند به جای هزینه دادن از منافع ملی ، از مهره های سیاست خارجی استفاده نماید.ایران باید با سیاست تهاجمی وارد میدان شده و خود را برای مبارزه ی بزرگ آماده کند.اتخاذ استراتژی درست و پیش بینی هوشمندانه و واقع بینانه از مذاکرات آتی هسته ای گام نخست برای گذر قدرتمندانه از پیچ تاریخی است.


پی نوشت: این متن روز پس از امضای توافق نامه نوشته شده است و ناظر به حوادثی که در هفته های اخیر اتفاق افتاده نیست فلذا به آن موارد اشاره نشده است.
برچسب‌ها: سیاسی, تحلیل, مذاکره, سیاست خارجی



به قلم "هدهد" در پنجشنبه پنجم دی ۱۳۹۲ساعت 17:39  | 


 برداشت ها!

برداشت اول

سر چهارراه که رسید بدون توجه به چراغ سبز ماشین ها از لابلای آنها به آن طرف خیابان رفت.نگاهی به تابلوی اعلان برنامه ی تئاتر شهر انداخت.پوستر تئاتر "دایی وانیا" را دید.کار همیشه اش این بود که فقط تابلو را نگاه کند.تا به حال اما هیچ تئاتری ندیده بود.از در ورودی مترو داخل شد.جمعیت زیاد بود.وارد سکو که شد نگاهی به دو طرف سکوی خط 4 مترو کرد.با خودش می گفت چقدر جوان اینجاست.چقدر زیباست که مملکت ما سرشار از جوان است.چهره ی شسته و رفته ی بیشترشان و گاهی حرفهایشان را که می شنید و گاهی از کیف و کوله و کلاسورشان می فهمید دانشجو هستند.اینها را که می دید انگار امیدوارتر می شد به آینده ی کشور.آخر برای او مهم بود که چه بر سر این مملکت و نظام خواهد آمد.خودش هم هنوز جوان بود اما حالا جوانها را که می دید حس امید در دلش زنده می شد.چند لحظه بعد قطار آمد و همه برای رسیدن به مقصدشان راهی شدند.

برداشت دوم

سر چهارراه که رسید بدون توجه به چراغ سبز ماشین ها از لابلای آنها به آن طرف خیابان رفت.نگاهی به تابلوی اعلان برنامه ی تئاتر شهر انداخت.پوستر تئاتر "دایی وانیا" را دید.کار همیشه اش این بود که فقط تابلو را نگاه کند.تا به حال اما هیچ تئاتری ندیده بود.شاید اینجوری می خواست به یکی دو نفری که احتمالا نگاهشان به او می افتاد ژست هنرمندانه بفروشد.آخر آنها که نمی دانستند او تا به حال تئاتر ندیده.از در ورودی مترو داخل شد.جمعیت زیاد بود.وارد سکو که شد نگاهی به دو طرف سکوی خط 4 مترو کرد.با خودش گفت چقدر جمعیت ایستاده است.باز هم باید امروز قضیه ی فشردگی را اثبات کنیم.نگاهش را به تبلیغات ها دوخت.تا زیر سکو و کنار ریل ها هم تبلیغات کرده بودند.اولش فکر کرد با این اتصال برق فشار قوی چطوری آن تابلو ها را نصب کردند.اما خیلی زود یادش آمد که مترو 24ساعته نیست و در ساعات غیرکاری برقش را قطع می کنند.بعد فکر کرد با این همه پولی که شرکت مترو از طریق بلیط ها و این حجم تبلیغات می گیرد چرا تعداد قطار ها را افزایش نمی دهد که مردم مثل کنسرو داخل واگن نایستند.پس شهرداری و دولت چه می کنند؟ این همه هم جوان بیکار.چند لحظه بعد قطار آمد و همه برای رسیدن به مقصدشان راهی شدند.

برداشت سوم

سر چهارراه که رسید بدون توجه به چراغ سبز ماشین ها از لابلای آنها به آن طرف خیابان رفت.نگاهی به تابلوی اعلان برنامه ی تئاتر شهر انداخت.پوستر تئاتر "دایی وانیا" را دید.کار همیشه اش این بود که فقط تابلو را نگاه کند.تا به حال اما هیچ تئاتری ندیده بود.از در ورودی مترو داخل شد.جمعیت زیاد بود.وارد سکو که شد نگاهی به دو طرف سکوی خط 4 مترو کرد.تا دلت بخواهد جوان در ایستگاه بود.با خودش گفت همه جوان ها قیافه شان مدرن و غربی است.این دانشجوها که اینهمه با رنگ آبی و قرمز و سبز و بنفش شعار می دهند که ایران می خواهیم چرا هیچکدام شبیه ایرانی ها نیستند؟نه شکل موهایشان و نه شکل و رنگ لباسشان و نه حتی رفتارشان.چند نفرشان شاهنامه خوانده اند؟فقط منشور کورش را می چسبانند به دیوار اتاقشان.یا اگر خیلی هنر کنند "فروهر"ی در گردن می کنند. خودش هم هنوز جوان بود اما حالا جوانها را که می دید می گفت جوانهای امروز فقط ادعا دارند. چند لحظه بعد قطار آمد و همه برای رسیدن به مقصدشان راهی شدند.

برداشت چهارم

سر چهارراه که رسید از جلوی ماشین ها رد شد و به آن طرف خیابان رفت.مثل همیشه نگاهی به تابلوی اعلان تئاتر شهر انداخت.پوستر تئاتر "دایی وانیا" را دید.سعی کرد نام کارگردان و بازیگران را بخواند.هنوز جوان بود اما شاید بخاطر مطالعه شبها و یا نشستن پشت کامپیوتر روزها بود که خوب نمی توانست ببیند. وارد سکو که شد نگاهی به دو طرف سکوی خط 4 مترو کرد.با خودش می گفت در دل این آدم ها چه می گذرد؟ هرکدام برای خود مشکلی دارد، اعتقادی دارد ، خدایی دارد و عشقی.مخصوصا این جوانها.خدا کند این جوانها اگر دین ندارند آزاده باشند.البته همه ما درباره ی هم مسئولیم.حکما آنها هم درباره من فکر هایی می کنند.همه درباره ی هم فکر میکنیم.دنیای عجیبی است.کاش می توانستم کاری کنم که اینقدر مردم به سختی نیفتند.باید برنامه داشت.خدایا کمک کن به این مردم خدمت کنم. خودش هم هنوز جوان بود اما حالا جوانها را که می دید درباره ی آنها احساس مسئولیت داشت. چند لحظه بعد قطار آمد و همه برای رسیدن به مقصدشان راهی شدند.

برداشت پنجم

؟


برچسب‌ها: دل نوشته, سیاسی, اجتماعی, فرهنگی



به قلم "هدهد" در دوشنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۲ساعت 10:26  | 


 مناظره

-          دوستان بسیجی ما ادعا می کنند که نماینده دانشجویان هستند در حالی که فراموش کرده اند این انجمن های اسلامی بودند که سالها پیش از انقلاب و پیش از تشکیل بسیج مبارزه می کردند و صدای ملت ایران بودند.به قول رییس جهمور هم نه یک ریال پول از حکومت می گرفت و نه مجری خواسته های حکومت بود.نماینده ی دانشجویان پول نمی گیرد ،آزاد اندیش است.متحجر نیست.دنبال آزادی بیان است.از حقوق مردم دفاع می کند.نه اینکه برای هر معترضی حکم اعدام بتراشد.با دیکتاتوری مبارزه می کند نه اینکه حامی دیکتاتوری باشد.اینها حقوقی هستند که باید دنبال کرد برادر! نه اینکه از دروغگوها و فاسدان دفاع کنید.

-          عزیزان انجمن اسلامی خیلی ما را مورد لطف قرار دادند.بنده گمان می کردم در این جلسه قرار است به اشتراک نظر برسیم برای حل مشکلات و برای پویایی جنبش دانشجویی نه اینکه اختلافات را بیشتر کنیم و بدتر از آن تهمت های ناروایی را به بخشی از جوانان متعهد دانشگاه بزنیم.در اینکه سالها پیش عزیزانی با نام انجمن های اسلامی فعالیت می کردند تردیدی نیست.اما جنبش دانشجویی که ارث و میراث نیست که هرکس برای خود گرو کشی کند و بگوید ما بودیم و دیگران نبودند.مهم اهداف است و نیت ها نه عنوان ها.کما اینکه الان بیش از ده تشکل بزرگ در دانشگاهها فعالیت می کنند.انجمن اسلامی همانگونه که از نامش بر می آید برای اسلام تلاش کرد و همگام با مردم انقلاب را به پیروزی رساند و شایسته ی تقدیر است.

بد این نیست که جنبش دانشجویی از حکومت اسلامی پول بگیرد و برای اسلام هزینه کند.بد این است که جنبش دانشجویی از آرمان های نخستین و از فلسفه ی وجودی و رسالتش دست بکشد و حالا به دنبال چیزی باشد که 60 سال پیش در چنین روزهایی 3تن از دانشجویان پاک برای نفی آن جان دادند.جنبش دانشجویی این نیست که با همه چیز مخالف باشیم ، جنبش دانشجویی یعنی گام به گام پیش برویم و اگر دستاوردی داشتیم آن را حفظ کنیم نه اینکه ابزار طمع دشمن باشیم.

-          شما خودتان اذعان کردید که پول می گیرید.پس چگونه می توانید آزاد اندیش باشید؟شما می گویید انجمن از رسالت خود روی گردان شده است.آیا رسالت ما غیر از آزادی خواهی و عدالت طلبی و اصلاح طلبی است؟شما که می گویید به دنبال حقوق مردم هستید ، چرا در سال 88 سنگ دولت را به سینه زدید و سال 92 به همان دولتی که از آن حمایت کردید فحش می دادید؟این آزاد اندیشی است؟این بازگشت از آرمان نیست؟

-          عزیز انجمنی می فرمایند ما گفتیم پول می گیریم.بله پول می گیریم و برای فعالیت های خود هزینه می کنیم.من از شما سوال می کنم ، انجمن اسلامی برای فعالیت های خود از دانشگاه پول دریافت نمی کند؟ بسیج دانشجویی هم طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی برنامه می دهد و از دانشگاه پول دریافت می کند.درست مثل انجمن اسلامی و سایر تشکلات.من تعجب می کنم که ریاست محترم جمهوری کنایه می زنند.یا اطلاع ندارند و این خیلی بد است ، یا اینکه قصد خاصی دارند.به هر حال جناب آقای روحانی اگر متهم کرده باشند ، همه ی ما را متهم کرده اند نه فقط بسیج را.

-          این درست نیست که شما افکار را منحرف کنید.شما خارج از این مبالغ از سپاه پول دریافت نمی کنید؟

-          چرا! ولی کمک هزینه های سپاه برای هر پایگاه تا من یادم می آید 80هزار تومان در سال بود که اخیرا اندکی افزایش یافت.این مبلغ به اندازه ی هزینه ی تبلیغات یکی از جلسات شما هم نیست.ضمن اینکه اگر شما فعالیت سیاسی دارید ، بسیج هم در عرصه ی سیاسی، هم در عرصه ی فرهنگی و هنری ، هم در عرصه ی ورزشی ، هم در عرصه ی علمی و آموزشی و هم در عرصه ی دینی و چه و چه فعالیت دارد.بد این است که جنبش دانشجویی از منابع خارج از حکومت اسلامی پول دریافت کند و علیه حکومت اسلامی که دانشجویان برای آن فدا شدند هزینه کند.

-          چرا دروغ می گویید؟شما مثل رییس جمهورتان که 8 سال به مردم دروغ گفت و سرمایه های ملت را اگر نخورده باشد ، بر باد داده است ، دروغ می گویید.

-          شما یکریز اتهام وارد می کنید و منتظر جواب نمی مانید.هنوز سوالات قبلی به جاست...

-          به سوالات قبلی هم جواب بدهید.وقت وسیع است.

-          اگر اجازه بفرمایید! این شگرد اصلاحات است که جنجال و شبهه آفرینی می کند و منتظر پاسخ نمی ماند تا افکار عمومی را به سمت خود متمایل کند.وقت وسیع است اما تخریب با دو کلمه ممکن است ولی تبیین زمان بر است. ما هم سوالاتی داریم اگربه شیوه ی اصلاحات غوغاسالاری نشود.

-          شما حق ندارید به جریانات سیاسی توهین کنید، این خلاف اخلاق است...

-          شما به رییس جمهور یک مملکت در حین خدمتش اهانت کردید، آن زمان خلاف اخلاق نبود؟

-          شما به سید محمد خاتمی توهین نکردید؟

-          ما به هیچکس توهین نمی کنیم.ما هیچگاه به خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش نگفتیم دروغگو.به عکس این هم پیاله های شما در 18 تیر بودند که خاتمی را درغگو نامیدند.نمی فهمم چرا اصلاحاتی ها هم به هاشمی فحش دادند هم به خاتمی و هم به احمدی نژاد.حالا نظرشان درباره ی خاتمی و هاشمی عوض شد.با همین فرمان بروید محب احمدی نژاد هم می شوید.اما ما همه را در جای خود نقد می کنیم.ضمنا شما گفتید احمدی نژاد "رئیس جمهورتان" ! اگر آقای روحانی با 18 میلیون رای خود را رییس جمهور همه ی مردم می داند که همینگونه هم هست ، احمدی نژاد با 24 میلیون رای قطعا رییس جمهور همه است.

-          مشکل اینجاست که ما در صحت این 24 میلیون تردید داریم و شما هیچگاه نگذاشتید ما به اعتراض خود رسیدگی کنیم و موسوی و کروبی را زندانی کردید.این آزادی است؟اینگونه شما از حقوق ملت دفاع می کنید؟ اینگونه خود را جنبش دانشجویی می دانید؟چرا تمام عناصر انقلابی باید در زندان باشند؟آن هم برای اعتراض به نتیجه ی انتخابات.

-          خواهش می کنم شلوغ نکنید.خوب شد که برگشتید به سوالات جا مانده.شما می گویید ما نگذاشتیم اعتراض کنید.مگر صندوق ها بازشماری نشد؟ مگر از خود کاندیداها نخواستند که صندوق های مورد شبهه را معرفی نمایند؟چرا نکردند؟اصلا اجازه ندادید. از همان ابتدا شلوغ کردید.از همان ابتدا سطل آشغال آتش زدید.بعد می گویید غوغاسالاری نمی کنید.کسانی که رییس جمهور قانونی را به دروغ و بی قانونی متهم کردند چرا خودشان تابع قانون نبودند؟

-          چرا شما اجازه ندادید آنها در تلویزیون از حقوق خود دفاع کنند و آنها را حبس کردید؟

-          چرا موسوی و کروبی اجازه ندادند روال قانونی انجام شود؟وقتی به قانون احترام نمی گذارند چطور می خواهند از امکانات حکومت استفاده کنند؟آنها تریبون می خواستند تا مجدد آشوب کنند.ضمن اینکه دفاع از حقوق در تلویزیون انجام نمی شود ؛ در دادگاه انجام می شود که ما هم همین را می خواهیم.

-          چرا عناصر انقلاب را متهم می کنید؟چرا همه ی رییس جمهور ها از نظر شما ضد انقلاب می شوند؟نخست وزیر امام در حبس است.رییس جمهور سازندگی منافق است، رییس جمهور اصلاحات جاسوس است ، شما حتی احمدی نژاد خودتان را هم منحرف می دانید.این چه منطقی است؟چرا به همه توهین می کنید؟انقلابی که فرزندان خود را می بلعد به دیکتاتوری نزدیک می شود.

-          اولین توهین به موسوی در دولت هاشمی بود.اولین توهین به هاشمی در اصلاحات بود.اولین توهین به خاتمی در همان دوران خودش بود.توهین به احمدی نژاد هم از ابتدا همین اصلاحاتی ها کردند.شما می گویید عناصر انقلاب؟کدام عناصر انقلاب؟ کسی که به قانون عمل نمی کند و مردم را طبق دستورات جین شارپ به بی قانونی و آشوب دعوت می کند دیگر عنصر انقلاب نیست.عنصری انقلابی است که بر حرف حق خود بماند نه اینکه نون به نرخ روز خور باشد.یک روز مرگ بر امریکا بگوید و یک روز برای امریکا با همان مختصات استکباری آغوش باز کند.دفاع از حقوق مردم یعنی نفی استکبار ، نه اینکه علی رغم ظلم آشکار امریکا از او استقبال کنیم و طبق خواست او عمل کنیم.

-          چرا بحث را عوض می کنید؟ حقوق مردم یعنی رای آنها در 88 که معلوم نیست چه شد؟با مهندسی انتخابات رای مردم را ربودید.

-          تا حالا تقلب بود و حالا شد مهندسی انتخابات؟

-          بله اگر احمدی نژاد آن حرف ها را نمی زد در مناظره و افکار عمومی را منحرف نمی کرد این همه آشوب نمی شد و مردم به گزینه ی خود رای می دادند.

-          شگرد اصلاحات مغالطه از طریق تغییر موضع است.اگر شما می دانستید انتخابات سالم نیست چرا از ابتدا شرکت کردید؟آقای هاشمی که تقلب را زمزمه می کرد چطور شد این بار دموکراتیک ترین انتخابات را تقدیر کرد؟هر دو انتخابات را یک دولت برگزار کرد.چرا موسوی و کروبی وقتی فهمیدند انتخابات مهندسی شده است به نشانه ی اعتراض انصراف ندادند؟هرچند مهندسی انتخابات را چند ماه بعد مطرح کردند.دست بردارید از اینهمه فریب کاری.این خواسته ی دشمن است که از آرمانتان و انقلابتان و حکومت اسلامی دست بکشید.حالا متوجه شدید چه ربطی به امریکا دارد؟جنبش دانشجویی 3قطره خون را داد تا بفهماند نیکسون ها نباید حاکم باشند.جنبش دانشجویی برای اسلام و آزادی مبارزه می کند نه برای استکبار و بردگی استکبار.

-          چقدر شعار می دهید؟هنوز بسیاری سوال است که به آنها پاسخ ندادید.متاسفانه نبود آزاد بیان مانع می شود برخی چیزها را بگویم.

-          شما که هر چه می خواستید گفتید.

-          ما هنوز هم حرف های زیادی داریم که باید گفته شود.


برچسب‌ها: مناظره, سیاسی, دانشجو, بسیج



به قلم "هدهد" در سه شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 13:53  | 


 سه قطره خون!

دختر و پسر دست هم را گرفته بودند و جلوی دانشکده فنی سرود یاردبستانی می خواندند.نمی دانم هوا ابری بود یا آن روز هم آلودگی مانع شده بود آفتاب بتابد.جلوی دانشکده ی فنی که 60 سال پیش شاید همین ساعت بوی مرگ از آن به مشام می رسید.

چهره ی دخترها و پسرها شاید با 60 سال پیش فرق می کرد.حتی یار دبستانی گفتنشان هم انگار فرق داشت.اصلا همین ها بودند که در نشست "چرا مرگ بر امریکا؟" وقتی دکتر "ز" به امریکا به عنوان ابرقدرت حق می داد که کودتا کند، برایش با تمام وجود کف زدند و سوت کشیدند.حالا هم با همان حرارت می خندیدند و کف می زندندو یار دبستانی می خواندند.

***

آن روز هم هوا ابری بود که دسته دسته دانشجویان را از دانشکده های حقوق ، داروسازی و فنی می بردند.کسی نمی خندید.دکتر شمس تلاش می کرد از ورود  گروهان "جانباز" گارد شاهنشاهی به کلاس جلوگیری کند.فریاد زد:"کلاس مقدس است".اما شاید دقایقی بعد مقدس تر هم شد.پیرمرد مستخدم که زیر دست و پای فرمانده گروهان بود و اسلحه ی ژ-3 سینه اش را نشانه گرفته بود."تا سه می شمارم بگو کی بود که به ما خندید؟".پیرمرد بالا و پایین می پرید.دانشجویان آرام بودند و دست از پا خطا نمی کردند.اما در دلشان نفرت بود که شعله می کشید.

***

با کفش "نایک" و شلوار "جین" امریکایی اش ایستاده بود روی سکو روبروی بقیه ی دانشجوها و دستانش را به نشانه پیروزی بالا برده بود."دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه..." این را که می خواند آنقدر فریاد زده بود که صورت سفیدش به سرخی می زد.بعضی ها که در حلقه نبودند شعر را با آنان تکرار می کردند و بعضی ها ساکت بودند و آنها را تماشا می کردند.درست مثل...

***

بقیه فقط تماشا می کردند.پیرمرد ناله می کرد که "من تو کلاس نبودم" ولی گوش گروهبان بدهکار این حرفها نبود.مصطفی می گفت مثل گرگ بودند و می خواستند بکشند.پیرمرد با شماره ی سه به یک طرف اشاره کرد.اشاره اش شامل 50نفر می شد.گلوله بود که شلیک شد و عاقبت تعدادی زیر مشت و لگد از کلاس به بیرون پرتاب شده بودند.بقیه ساکت بودند و آنها را تماشا می کردند.گروهان که از کلاس خارج شد سکوت حاکم بود.دانشجویی ناگهان از انتهای کلاس رو میز پرید، کتابش را به میز کوبید و فریاد زد"اين چه درسي است؟ اين چه كلاسي است؟ اين چه زندگي است؟" صورت سفیدش به سرخی می زد.

***

" دانشجو بیدار است.این سه آذر اهورایی روحی را در ما دمیدند که تا ابد برای آزادی و سرنگونی دیکتاتوری مبارزه می کنیم".دانشجویان کف می زدند و برای هر بخش از حرفهایش سوت می کشیدند.چند نفر هم بیانیه ها را بین دانشجویان توزیع می کردند.یکی که مو های بلندش را از پشت بسته و عینک عجیبی زده بود نا گهان فریاد زد:"امروز هم مبارزه ادامه داره.ما آزادی می خوایم.ما دیکتاتوری نمی خوایم.آقا بالا سر نمی خوایم.مرگ بر..."

***

دیگر نتوانست سکوت کند."مرگ بر..." جمله اش تمام نشده بود که صدای گلوله همه ی فضای سالن را پر کرده بود.آبی که از شوفاژ های سوراخ شده بیرون می ریخت با خون زخمی ها آمیخته شده بود.کف سالن پر بود از خون و شیشه و پوکه های فشنگ.آزمایشگاه مقاومت مصالح که اثر تیرباران در آن هویدا بود پر شده بود از دانشجویانی که به آنجا پناه برده بودند.پناه برده بودند از شر گرگ ها.

***

حالا شناختمش.همانی بود که از رابطه با امریکا دفاع می کرد.همین یکی دو سال پیش هم او بود که شعار "جمهوری ایرانی" و "مرگ بر روسیه" را رهبری می کرد.همانی که در درگیری با دیگر دانشجویان صورتش زخمی شده بود.همان که بیانیه توزیع می کرد که شهید گمنام در دانشگاه دفن نشود.درست مثل رژیم که مانع شد احمد نیز کنار آذر و مصطفی دفن شود.همان که هم اتاقی هایش می گفتند خدا را انکار کرده و گفته "اگر خدایی باشد همین علم است.همین تکنولوژی.همین امریکا".و من مانده بودم او اینجا چه می کند؟! در میان این دانشجویان که آمده بودند برای تجلیل از "سه قطره خون"ی که زیر پای نیکسون روی زمین چکید.دانشجویانی که آمده بودند بگویند آتش آذر 60سال است که در دانشگاه شعله ور است.دانشگاه شده است آتشکده ای برای آزادی!

و شاید همین آتش بود که قلب علم الهدی را سوزاند.وجود رجب بیگی را شعله ور کرد.حاتمی را برانگیخت و فاضل را برگزید.این همان آتشی بود که احمدی را روشن کرد.

***

"سه قطره خون" زیر پای نیکسون ریخت و از نیکسون تقدیر شد.بخاطر کودتایش.دکترای حقوق به او دادند تا حقوق خود را بدانیم.ما حق نداریم آزاد باشیم.ما همیشه باید برده باشیم.در سرمقاله نوشته بودند " هرگاه دوستی از سفر می‏آید یا كسی از زیارت بازمی گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد می‏شود ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی می‏كنیم؛ آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این كشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی كردند".

***

انگار همه چی قاطی شده.نوشته بودم "جنبش دانشجویی خون می خواهد".اما بعضی از اینها اصلا رگ ندارند.احمد، مصطفی و آذر رفتند و ماندند.رفتند از دانشگاه و ماندند در دانشگاه.رفتند از دیده ها و ماندند در دلها! احمد قندچی رفت که طعم شیرین آزادی از استکبار را بچشیم.آذر شریعت رضوی آتش نفرت از ظلم را در ما شعله ور کرد.و مصطفی بزرگ نیا رفت که ما بزرگ باشیم نه برده.حالا ما کجاییم؟ چقدر شعاری شد...

***

"اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود،  خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم،  همان‌جایی که بیست و دو سال پیش،  «آذر» مان،  در آتش بیداد سوخت،  او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند!

این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته‌اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته‌اند، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می‌آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آن‌ها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید»ند.

این «سه قطره خون» که بر چهره‌ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می‌توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده‌ام بپوشانم، تا در این سموم که میوزد، نفسرَند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم."


برچسب‌ها: دل نوشته, سیاسی, 16آذر, دانشجو



به قلم "هدهد" در چهارشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 12:4  | 


 بدون شرح

هرگز مردمی را که به خدا و روز قیامت ایمان آورده اند چنین نخواهی یافت که با دشمنان خدا و رسول او دوستی کنند ، هرچند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشاوندان آنها باشند؛ این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان ایمان نگاشته و به روح خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آن متنعّمند ؛ خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند ، بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند!

خیابان 59 پلاک 22


پی نوشت:     فاعتبروا یا اولی الابصار !



برچسب‌ها: قرآن, بدون شرح, سیاسی, دوستی با دشمنان



به قلم "هدهد" در چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۹۲ساعت 16:37  | 


 درنگ

     از ابتدای نهضت همراه رهبر کبیر انقلاب بود.جزو یاران خاص انقلاب بود و برای اسلام سختی های زیادی را متحمل شد.از موثرترین افراد در جنگ بود.از دوستان نزدیک "ولی" بود.گویی دو برادر که از ابتدای مبارزات دوشادوش هم و در کنار رهبر کبیر ، جهاد می کردند.رهبر رحلت می کند و "علی" به "ولایت" می رسد. در ابتدا در دفاع از او بر می خیزد.در مجلس به نفع او رای می دهد.اما وقتی دوران انقلابی گری دستخوش تسامح و تساهل می شود، چرب و شیرین دنیا و قدرت او را می فریبد.از وقتی فرزندش وارد سیاست می شود ، تغییر او آغاز می شود.کم کم تلاش می کند "ولی" را نسبت به اینکه دوران تغییر کرده است، متقاعد کند.وقتی موفق نمی شود ، آرام آرام سر به مخالفت می گذارد.تا جایی که پرچم دار کسانی می شود که رو به "ولی" شمشیر کشیده اند."ولی" او را نصیحت می کند.از او می خواهد که توصیه های رهبر فقیدشان را به یاد آورد و از آرمان های انقلاب دور نشود.با "ولی" وارد جنگ نمی شود اما...

این ماجرای "زبیر" است از ابتدای انقلاب جهانی اسلام به رهبری پیامبراعظم(ص).ماجرایی تلخ از مردی که شمشیرش پیروزی اسلام را بیمه کرد.مردی که در شورای شش نفره ، از علی(ع) برای خلافت حمایت کرد و در جمل به تحریک فرزندش  پرچمدارمخالفین او بود.

این ماجرا این روزها هم برای من آشناست.تاریخ تکرار می شود.


برچسب‌ها: سیاسی, تاریخ, درنگ, اسلام



به قلم "هدهد" در دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲ساعت 12:29  | 


 مناظره

- چرا دوستان شما از هوچی گری دست بر نمی دارند؟می دانستیم جلیلی نسخه جدید احمدی نژاد است ولی فکر نمی کردیم مثل او لجباز باشد. خوب شد رای نیاورد.

- اولا جلیلی با احمدی نژاد قابل قیاس نیست.ثانیا احمدی نژاد هم شیطان اکبر نیست.ثالثا حرکات چند نفر آدم بی بصیرت ساده لوح را که پای جلیلی نمی نویسند.رابعا به فرض هم جلیلی پشت قضیه باشد ، ما از آن حمایت نمی کنیم.ما از هرکس تا آنجا که بر صراط مستقیم ولایت باشد حمایت می کنیم.ما مثل شما حزبی نمی اندیشیم و هر خیانتی را توجیه نمی کنیم.

- مگر ندیدی دوستان شما و مسئول ستاد جلیلی را که بعد از سفر پربار روحانی به آراء ملت دهن کجی کردند؟عقده ای ها!

- کسانی که از ولایت جلو می زنند درست مثل کسانی که از او عقب می مانند دوست ما نیستند.ولی به نکته ی خوبی اشاره کردی!سفر پربار؟ جالب بود!(خنده)

- یعنی تو می گویی این سفر باری نداشت؟مواضع روحانی باعث شد دنیا روی خوش به ما نشان بدهد.اوباما لحنش تغییر کرده بود.حق هسته ای ایران را به رسمیت شناخت.گفت به دنبال تغییر رژیم نیست.مذاکره را پیشنهاد کرد.روحانی مورد استقبال همه قرار گرفت!

- اینکه روحانی حرفهای خوبی زد که شکی در آن نیست.لکن بسیاری از آن حرفها حرفهای همیشگی ما بود.با این حال نکته مثبتش لحن آرام او بود.اما تو به جای اشاره به روحانی هم داری به طرف مقابل اشاره می کنی! من از تو می پرسم آن زمان که تمام دنیا پشت عراق بود و دنیا روی خوش به ما نشان نداد ، چه اتفاقی افتاد؟ حالا روی خوش نشان دهند، فکر می کنی کسی دلسوز من و توست؟تازه روی خوش طلبکارانه به درد خودشان می خورد.مگر ندیدی رییس جمهور فرانسه چه گفت.حتی اوباما!من نمی دانم تو چرا حرف های ریچارد هاس را تکرار می کنی؟ به قول استفان والت در فارن پالیسی ، حق هسته ای طبق NPT وجود دارد و دنبال تغییر رژیم نبودن که هنر نیست.دنبال تغییر رژیم بودن اساسا غیر قانونی است پس منتی ندارد.

- ولی انصاف بده که نتایج خوبی داشت.همین تغییر لحن را احمدی نژاد بهتر که نکرد بدتر هم کرد و نهایتا تحریم ها شدید تر شد.اصلا همین تحریم ها باعث سقوط احمدی نژاد شد و خودش گور خودش را کند.

- اگر خوب به معنای اتفاق ویژه ای باشد،من چیزی نمی بینم.اما اگر به معنای این باشد که مواضع ایران خوب بیان شد، بله خوب بود.تازه به فرض هم لحن احمدی نژاد باعث تحریم شده باشد، مگر حرف های روحانی تحریم را برداشت؟ تازه مگر دیدار اوباما با نتانیاهو را ندیدی؟ ندیدی گفت ایران تحت فشار تحریم ها به میز مذاکره راضی شد؟ندیدی گفت گزینه نظامی روی میز است؟

- شما ذاتا نسبت به همه مسائل بد بین هستید...

- ذاتا نه ، تجربه نشان می دهد باید نسبت به شیطان بزرگ بد بین بود.

- باز که شروع کردی به شعار ها! تحریم ها که یک شبه برداشته نمی شود،باید صبر داشت.آن ها هم به ما بی اعتمادند، باید اعتماد سازی شود.بعد هم حرفهای اوباما پیش نتانیاهو تاکتیک بود.خواست او را خر کند.البته بی ربط هم نبود.فشار تحریم ها زیاد بود.گزینه ها ی روی میز هم بهرحال فعلا هست ولی به قول روحانی صلح در دسترس است!

- شعار اگر با منطق باشد ایراد ندارد.بله تحریم ها یک شبه برداشته نمی شود ولی نشانه ای از احتمال لغو تحریم هم دیده نشد.خودت می گویی آنها به ما بی اعتمادند، ما چرا باید به آنها اعتماد کنیم؟ این جمله ای است که آقا بارها فرمودند.بعد هم این چه حرفی است که می زنی؟ یعنی امریکا متحد به قول خودش استراتژیکش را رها می کند و به دشمن درجه یکش که فقط لحنش را تغییر داده ، امتیاز می دهد؟ چقدر ساده اید شما اصلاح طلبها؟! تا دیروز روزنامه هایتان از تغییر مسیر تاریخ نوشتند و امروز یک نفر هم درباره تغییر رویکرد امریکا واکنش نشان نداد.جز یکی دو نفر مثل تابش که فهمیدند رکب خوردند.حالا هی ما می گوییم و شما باز آغوشتان را برای امریکا باز کنید.

- ما برای امریکا آغوش باز نکردیم.ما هم قائل به بازی برد-برد هستیم.اگر امریکایی ها حسن نیت نشان ندهند ما هم مذاکره نمی کنیم.این خیلی روشن است.ما وطن فروش نیستیم.

- خب ما هم همین را گفتیم.چرا هنوز امریکایی ها حسن نیت نشان نداده شما مرتب به آنها چراغ سبز نشان می دهید؟ امریکا هنوز شیطان بزرگ است.هروقت از شیطنت دست برداشت،آن وقت می توان محتاطانه به نقطه مثبت فکر کرد.همین الان هم که ژست دوستانه برمی دارند اگر به فرض محال هم در مقابل اسراییل تاکتیک به خرج داده باشند ، باز هم نمی شود اعتماد کرد.همین امروز گفته اند قرار است کنگره بعد از مذاکرات 1+5 تحریم های بیشتری را اعمال کند.اصلا خیلی وقیحانه می گویند باید تحریم ها بماند تا اهرم فشاری برای مذاکرات باشد.

- ولی هر چه که باشد حق ندارید به رییس جمهور مردم توهین کنید.این توهین به رای مردم است.

- البته که توهین به ملت است.و البته این کار ما نیست.ما دوستان تندرو نداریم.ولایت یعنی اعتدال! ولی آقای خاتمی که می گوید این رفتارها بد است و منجر به ترور می شود و طالبانیزم را پیش بینی می کند ، یادش رفته سال 88 با جوسازی و توهین به رای و شعور مردم حسرت یک بوق زدن را به دل ما گذاشت؟یادش رفت که رییس جمهور 24 میلیونی را متهم به دروغ کردند؟آقای هاشمی یادش رفت آن وقت ها هم رای ملت حق الناس بود؟ حالا با 6 میلیون کمتر ، تازه فهمیدند دمکراتیک ترین انتخابات در ایران برگزار می شود؟ البته از آقای هاشمی که پیر شده است و می گوید "ما با اسرائیل سر جنگ نداریم" بعید نیست.چون یادش رفت که امام فرمود:"اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود".این دوگانگی هاست که ما نمی پذیریم.اگر سروش شما به صراط های مستقیم قائل است ما یک صراط مستقیم داریم و آن ولایت است.

- درکل روندی که دولت فعلی دارد مورد تایید رهبر است.پس نباید شلنگ تخته بیندازید! به شعور ملت نباید توهین شود.درباره اختلاف نظر ها باید گفتگو کرد.اگر با هوچی گری و غوغاسالاری و جوسازی همراه نباشد.

- بله.همه باید به قانون احترام بگذارند.همه!

- بهرحال ما نباید فرصت تاریخی تنش زدایی از روابط با امریکا را از دست بدهیم.ما باید حسن نیت خود را ثابت کنیم.

- روحانی مظلوم نمایی کرد.شاید لازم بود.ولی یادم می آید امام در پیام خود پس از قطعنامه فرمود:"ما در جنگ مظلومیت خود را به جهان ثابت کردیم".کاش در امریکا هم کسانی مثل شما بودند که شیفته ایران می شدند.

- من هنوز جواب سؤالم را نگرفتم! شما سفر نیویورک را مثبت نمی بینید؟

 


برچسب‌ها: مناظره, سیاسی, امریکا, ایران



به قلم "هدهد" در چهارشنبه دهم مهر ۱۳۹۲ساعت 10:49  | 


 گیج نباش!

همه خوشحالیم! انگار استخوان در گلویمان گیر کرده بود.بعضی به سختی تحمل می کردند و بعضی از روی اینکه "حالا بخاطر آقا تحمل می کنیم.حتما حکمتی دارد"! و حالا هم که مجوز صادر شد همه با هم پریدیم بالا و از شوق در پوست خود نمی گنجیم.بعد هم هی این طرف و آن طرف تحلیل می کنیم و خردمندانه بودن این تصمیم را از ظن خود تحلیل می کنیم! یعنی آقا واقعا مجوز داده تا ما بر سر میز با شیطان مذاکره کنیم؟! مگر خود ایشان همین چند ماه قبل یعنی بهمن سال گذشته نفرموده بودند امریکایی ها می خواهند با نشاندن ما بر سر میز مذاکره به همه بگویند که آنچه انقلاب اسلامی شعارش را می داد پوچ بود و انقلاب اسلامی از شعارهایش برگشت؟ مگر علت مخالفت با مذاکره سوء استفاده غرب نبود؟مگر دعوای ما دعوای مبنایی نبود؟

ای بابا! بس کنید.حالا مگر نرمش قهرمانانه الزاما به معنی مذاکره است؟  اصلا مگر شما آقا را حکیم و فرزانه نمی دانید؟ آری حکیم و فرزانه است.ولی من گم شده ام. نمی دانم چرا فکر می کنم این شبیه همان جام زهر است!جریان تحمیل گری که فتنه صفین را براه انداخت و امام (ره) را مجبور کرد جام زهر را سر بکشد! همان جریان تحمیل گری که چند سال قبل به آقا پیشنهاد کرده بود جام زهر مذاکره با امریکا را ! حالا همان ها که اطراف دولت می چرخند... نمی دانم.

نمی دانم چرا به این فکر می کنم که چرا اینها را آقا در جمع پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند؟چرا مدام از نرمش قهرمانانه و از ارزشهای سپاه می گویند؟ چرا اشاره کردند به اصطلاح "نرمش قهرمانانه" ای که سالها پیش خودشان درباره "صلح امام مجتبی(ع)" طرح کرده بودند؟ و هیچ قضاوتی نمی کنم چون نمی دانم این به معنی فرار سرداران دیپلماسی به سمت معاویه است یا آن قدر آقا تنهاست که مجبور می شود جام زهر را سر بکشد یا کسی عمق سیاست خارجی انقلاب اسلامی را نمی فهمد یا هنوز عده ای ساده لوحانه به دشمن می نگرند یا...نمی دانم.

شاید هم من داریم اشتباه می کنم.و ای کاش اشتباه کنم.نمی دانم خوابم یا بیدار.نمی دانم همه ما خوابیم یا بیدار! می ارزد؟ نمیدانم.من دیپلمات نیستم! کاش انقلابی بودم." تا تَظلمون و لا تُظلمون"! شاید هم باید صبر کنیم.آری آقا که اشتباه نمی کند.ما آماده می ایستیم پشت دیپلماسی نرمش قهرمانانه.ما می ایستیم و اگر دشمن رندی کرد مچش را خواهیم گرفت و اگر کشتی گیر ما رو دست خورد کمکش می کنیم تا بداند با حکمت و منطق نمی توان دشمنی را که "زبان منطق نمی فهمد" رام کرد.

و دعا می کنم برای دشمن که کار به "ما" نیفتد.چون ما از جنس دیپلماسی نیستیم؛ از جنس انقلابیم!


برچسب‌ها: امام خامنه ای, سیاسی, جمهوری اسلامی, امریکا



به قلم "هدهد" در شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ساعت 13:53  | 


 مناظره

- بیا! رهبر هم که مجوز داد.یعنی ایشونم می دونه که ما الان باید حرفای جهان سومی رو کنار بذاریم.دیدی ما به نظر رهبری نزدیک تریم؟!

- مگه رهبری موضعی غیر از مواضع قبلیشون گرفتن؟ آقا همیشه انقلابی بودن الانم هستن.

- نرمش یعنی چی؟ نه! یعنی چی؟

- کامل بگو! "نرمش قهرمانانه"!

- چه فرقی می کنه.مهم اینه که ما مجبوریم با امریکا کنار بیایم.باور کنیم امریکا ابر قدرته و کاری نمی تونیم بکنیم جز اینکه بریم زیر پرچمش!

- همین؟! به همین سادگی وا دادی؟ اتفاقا خیلی هم فرق میکنه. آقا یه جمله درباره نرمش قهرمانانه گفتن ولی کلی مثال و دلیل آوردن که نباید دشمن بودن دشمن از یادمون بره!چرا شما همیشه به خصوص تو روزنامه ها و سایتاتون فقط اون بخشی که مد نظرتونه رو تیتر می کنید و می نویسید؟

- شما هم این کارو می کنید! همه این کارو می کنن.هرکس برای بیان نظر خودش روزنامه می زنه.اما درباره دشمن راست میگی ولی وقتی امریکا دست دوستی دراز کرده چرا ما دستشو پس بزنیم؟ مگه نمیگی امریکا خودش رابطه رو قطع کرد؟ خب حالا هم خودش اومده عذرخواهی!

- تو به این میگی عذر خواهی؟ اصلا به نظر تو ابرقدرت چرا باید بیاد از یه کشور به قول تو جهان سومی عذرخواهی کنه! البته اگر عذرخواهی ای وجود داشته باشه؟

- برای حس بشر دوستانه، برای نفی خصومت و خشونت.برای صلح.برای دموکراسی!

- یعنی واقعا تو فکر میکنی امریکا اینقدر دلسوز ما شده؟یعنی اینقدر ساده ای؟

- من ساده نیستم.شما دارید سختش می کنید.امریکا متوجه بعضی اشتباهاتش شده.حالا وقتشه ما متوجه برخی اشتباهات بشیم.

- ما اشتباه نکردیم!

- همین دیگه.شما نمی خواین اشتباهاتتون رو ببینید.فکر می کنید معصومید و عقل کل! همه اشتباه می کنن جز شما! هیشکی هیچی نمی فهمه جز شما!

- عزیز من! من که نگفتم ما عقل کل ایم.فقط می گم ساده به قضیه نگاه نکن.این دست دوستی کجاست؟ فقط اوباما گفته مساله هسته ای ایران راه حل دیپلماتیک داره! این کجاش دست دوستیه؟ وقتی میگه برای رفع نگرانیِ"ما" ، یعنی امریکا باید مذاکره کنیم؟ وقتی بلافاصله تو همون مصاحبه میگه "البته این به معنای این نیست که امریکا به ایران حمله نمیکنه"! این دوستیه؟ چقدر تحریم ها رو لغو کردن؟اصلا چرا تحریم گذاشتن؟ برای فشار بر دولت؟یا برای فشار بر ملت؟ عزیز من قصه به این سادگی نیست بگو خب!

- تو انتظار داری ابرقدرت بیاد برای یه کشوری که گیر کرده تو اقتصادش ، خم و راست بشه؟ خب معلومه اینکارو نمیکنه.اگر ایران ابر قدرت بود، به این سادگی کوتاه میومد؟

- خب ما هم واسه همین میگیم اعتماد نداریم! ابر قدرتی که استاد 28 مرداد رو بعد از 60 سال منتشر می کنه و یه کلمه عذرخواهی نمیکنه، تحریم فلج کننده می کنه، تهدید نظامی میکنه، چه سودی می بره از اینکه بیاد با ایران جهان سومی به قول تو گیر کرده تو اقتصاد ، مذاکره کنه؟

- تو بگو چه سودی می بره؟

- سودش در اینه که میتونه انقلاب اسلامی رو زمین بزنه!

- برو بابا! دیدی جهان سومی هستی؟حتی اطلاعاتت کمه! امریکا کره شمالی و کوبا و چند تا کشور دیگه رو هم تحریم کرده.

- من کارم مطالعه روی امریکاست.بله اونا رو تحریم کرده ولی هیچ از خودت پرسیدی چرا از اونا نمی خواد مذاکره کنن؟تازه کره شمالی آزمایش هسته ای کرده و خودش هم تمایل به مذاکره داره!

- آخه اگه قصدش زمین زدن جمهوری اسلامی باشه که نمیشینه مذاکره کنه! کی تا حالا با مذاکره دچار فروپاشی شده؟ مگه شما با 1+5 مذاکره نکردید؟ فروپاشیدید؟

- مشکل همینه.امریکا قصد زدن جمهوری اسلامی رو نداره! قصد زدن انقلاب اسلامی رو داره.یعنی درگیری ما درگیری مبنایی و ایدئولوژیکه! بحث اصلا انرژی هسته ای نیست.اون روزی که ما انرژی هسته ای نداشتیم چرا تحریممون کردن؟28 مرداد چرا علیه منتخب ملت کودتا راه اندااختن؟ تازه اونم مصدقی که فکر می کرد امریکایی ها خیرخواه هستن و به همین دلیل از انگلیسی ها به امریکایی ها پناه برده بود.دیگه تحریم می کنی،تهدیدت واسه چیه؟چرا از شاهی که مردم انداختن بیرون حمایت کرد؟ پسر تو دانشجویی، یه ذره فکر کن رو این تاریخ.خیلی هم با پررویی اعتراف می کنن!بعد تو میگی خیرخواه هستن و بیان مذاکره؟

- خب دعوای با شوروی هم دعوای ایدئولوژیک بود.اون زمان که باهم مینشستن مذاکره میکردن و متحد بودن فرونپاشید.وقتی جنگ سرد شد و روابط مکدر شد فروپاشید.مث بلایی که داره سر ما میاد.

- اولا به نظر من تضاد امریکا و شوروی ایدئولوژیک به معنای حقیقی نبود.امریکا و شوروی هردو نگاه مادی داشتن.لیبرال سرمایه داری و سوسیال سرمایه داری با هم درگیر بودن.تازه امپریالیسم ناشی از سوسیال سرمایه داری خطرناک تر بود.زودتر هم فروپاشید.ثانیا این ماییم که داریم از یه نوع جهان بینی غیر مادی حرف میزنیم و این اونا رو وادار به دشمنی با ما میکنه! ثالثا ما دشمن استکباریم.این ایدئولوژی ماست.بنابراین نمی تونیم بگیم ما از مرگ بر امریکا برگشتیم و حالا با امریکا دوست شدیم.آسودگی ما عدم ماست!

- خب اصلا چرا گفتید مرگ بر امریکا که حالا بمونید تو حرفی که زدید!

- مرگ بر امریکا در نگاه ما مرگ بر مردم امریکا نیست، مرگ بر کشور امریکا هم نیست.حتی من میگم مرگ بر دولت امریکا هم نیست! مرگ بر امریکا یعنی مرگ بر امپریالیستی که اجازه نمیده هیچ مستضعفی رشد کنه.منتها نماد و گنده شون الان نظام امریکاست.یعنی مرگ بر گرگ های میش نمایی که همه گوسفندا رو برای منافعشون لت و پار میکنن! به نظر من این کاملا انسانی و عقلانیه! مردم در مقابل شاه واستادن در سطح کشوری، لازم دونستن در برابر امپریالیسم هم واستن در سطح بین المللی!

- ولی وقتی زورش رو نداری و پولش رو نداری بهتره بتمرگی سر جات و از اولدورم بولدورم اضافی خودداری کنی!

- مشکل همینه، تو نگاه ما تغییر درون زاست. میشه بدون زور و پول هم تغییر کرد.ما تو انقلاب کردیم و شد.نه پول بود و نه زور.مشت بود و خشم و عزم برای تغییر و ایمان! چیزی که امریکایی نمی تونن درک کنن و واسه همین مجبور شدن به یه کشور جهان سومی که تو اقتصادش گیر کرده ،پیشنهاد مذاکره بدن!

- 35سال گذشته ، خسته نشدین از این همه شعار؟ بابا تا کی میخواین مردم رو گرسنه نگهدارید؟ شکم گرسنه دین و ایمون نداره! بالا برین پایین بیاین شما در قد و قواره امریکا نیستید.امریکا ده تا اقتصاد ایران رو می خره و آزاد میکنه! ما الکی دلمون رو خوش کردیم به این شعارا!

- یه چی میگم خوب روش فکر کن! منصفانه...باشه ما شعار میدیم.ولی یه نگاه بکن ببین اولا کجا بودیم و الان کجاییم.پیشرفت های علمی رو اینقدر گفتن که دیگه من نمیگم.الان حرف ما رو فقط ما نیستیم که میزنیم.تقریبا تمام کشورهای اسلامی دارن می زنن.تو جنگ فقط یه کشور از ما حمایت کرد ولی حالا تو دنیا با این همه تبلیغات علیه مون ببین چند تا کشور حامی مان؟ اول انقلاب کارتر ما رو خواست تنبیه کنه و روابط رو قطع کرد، ولی حالا بال بال میزنه و تبلیغات میکنه برای مذاکره! این چی رو میرسونه جز اقتدار، چی رو جز پیروزی می رسونه؟چرا ما باید از اینها دست بکشیم.البته بگما ما حتی اقتصاد بیمار ایران رو هم ناشی از پیروی از اقتصاد سرمایه داری غرب میدونیم.باید تلاش کنیم این ضعف رو هم پوشش بدیم.درد ما این نیست که بخوایم قپی بیایم.درد ما اینه که این نگاه قلدر مآبانه پاک بشه.مگه ما اول انقلاب به سفارت حمله کردیم؟منظورم دقیقا روزای اوله.امام هم تو پاریس گفت اگر امریکا در کارهای ما دخالت نکنه ما روابط تجاری خواهیم داشت.ما با استکبار اساسا مشکل داریم ولی اول انقلاب که اوضاع به هم ریخته بود، چرا امریکا از شاه حمایت کرد؟ بعد که معلوم شد جاسوسی میکنن دانشجوهایی مث من و تو ریختن و گرفتن.بعدشم جاسوسی بیشتر لو رفت.تازه قرارداد بستیم و ما با حسن نیت گروگانا رو تحویل دادیم ولی اونا نارو زدن.تو جنگ هم از صدام حمایت کردن.اینا چیزاییه که خودشون هم اعتراف کردن.الی ماشاءالله هم سند وجود داره.حالا با یه همچین قلدری بشینیم سر میز مذاکره که چی بشه؟از کجا معلوم ما مثلا تعلیق 20 درصد رو انجام بدیم و اونا تحریم رو لغو نکنن! این دشمن از اساس با ما مشکل داره! حالا تو برو مذاکره کن!

- من هنوز جواب سوالام مونده!


برچسب‌ها: جمهوری اسلامی, امریکا, سیاسی, مناظره



به قلم "هدهد" در جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 14:13  | 


 ملاحظات ج.ا.ا در قبال "کنش،نرمش و نمایش" امریکا برای مذاکره

...جیم والش کارشناس مسائل امنیت بین الملل و پژوهشگر برنامه مطالعات امنیتی وابسته به موسسه علوم و تکنولوژی (ام. آی. تی) و نماینده سابق کنگره ایالات متحده در این رابطه می گوید:"  انتخاب آقای روحانی مولود فرصتی جدید برای پشبرد برنامه هسته ای ایران و در نگاه کلان تر رابطه میان ایران و امریکا است. با اینهمه اختلاف های بنیادی میان تهران و واشنگتن وجود دارد که بر این اساس، بالابردن سطح توقعات و تقویت این گمانه زنی که همه چیز به شکل معجزه آسا تغییر خواهد کرد اشتباه بزرگی است"...

برای مشاهده مقاله  روی ادامه مطلب کلیک کنید


برچسب‌ها: جمهوری اسلامی, امریکا, سیاسی, تحلیل
ادامه مطلب



به قلم "هدهد" در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 8:33  | 


 استقبال از طرح روسیه ؛ عقب نشینی یا دورخیز؟!

با وجود نشانه های فراوان از عزم جدی کاخ سفید برای حمله به سوریه ، اوباما در چرخشی ناگهانی از طرح روسیه برای نظارت بین المللی بر تسلیحات شیمیایی سوریه استقبال کرد.در واقع اوباما از میان گزینه های باختی که وجود داشت ، کم هزینه ترین و معقولانه ترین آن را انتخاب کرد.تعلل اوباما در آغازکردن حمله نظامی ، نشانگر این بود او به دنبال فرصتی است تا از باخت سنگین (شکست خفت بار در جنگ نظامی) به سوی باخت سبک (ناتوانی از عملی کردن ادعاهایش) بگریزد.این فرصت پس از اقدامات گسترده دیپلماتیک ایران و روسیه به عنوان حامیان اصلی سوریه ، با پیشنهاد روسیه فراهم شد.استقبال عمومی همه طرف ها از این پیشنهاد ، احتمال حمله نظامی را کم رنگ کرد؛هرچند اوباما خارج شدن حمله نظامی از دستور کار را منوط به عملیاتی بودن و واقعی بودن خلع سلاح شیمیایی سوریه دانسته است.

اوباما چنان که پیش بینی می شد ، عقب نشینی گام به گام را در پیش گرفت اما این عقب نشینی حامل پیام هایی برای فعالین عرصه سیاست بود.در نظر کارشناسان سیاسی ضعف امریکا در این عقب نشینی بیش از هرچیز خودنمایی می کند. پلیس خود خوانده دنیا با ضعف منطقی که دارد ابتدا از تهدید به توسل به زور استفاده می کند و با شکست در جنگ روانی به گزینه های سیاسی و صلح آمیز می اندیشد.ابتکار عمل سیاسی در ایالات متحده امریکا روز به روز ضعیف تر می شود و آینده ای تاریک را برای این ابرقدرت بین المللی رقم خواهد زد.صرف نظر از این مساله ، فروکش کردن آتش جنگ طلبی ، مشکلاتی برای امریکایی ها به وجود می آورد و البته مزایایی نیز دارد.

از جمله مشکلاتی که با این تغییر ناگهانی برای امریکا ایجاد می شود ، شکستن تابوی تهدید و ارعاب است.چراکه حوادث اخیر ناتوانی دولت امریکا را در مدیریت جامعه جهانی و افکار عمومی نشان داد.انصراف از حمله تنبیهی برای مجازات اسد ،به معنی گسترش پیروزی های او و شکست گام به گام معارضین سوری بوده و موجب سرخوردگی ترکیه ، عربستان و قطر می شود.همچنین پیروزی های پیاپی ارتش اسد در جبهه داخلی و درگیری ها و اختلافات میان گروههای معارض ، پایه های حکومت اسد را مستحکم تر کرده و این تهدیدی برای رژیم صهیونیستی است.علاوه بر این جمهوری اسلامی نیز می تواند مانور قدرت بازدارندگی و دیپلماسی خود را به رخ دشمنانش بکشد.

اما در ازای این مشکلات ، مزایایی هم برای امریکا وجود دارد که در صورت وقوع جنگ نخواهد بود.امریکا می تواند امتیاز مثبت "ژست صلح طلبانه" را برای خود ذخیره کند.همچنین می تواند قدرت خود را به عنوان تصمیم گیرنده نهایی در مسائل بین المللی و به مدد تبلیغات رسانه ای تا حدودی حفظ کند.شاید پرسیده شود چگونه ممکن است عقب نشینی امریکا هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف او باشد؟ پاسخ این است که در دید ساستمداران ، این عقب نشینی ناشی از ضعف امریکا در تصمیم گیری و کنترل بحران است اما در دید افکار عمومی و رسانه ها می تواند ناشی از صلح جویی این کشور تلقی شود.

مزیت مهمتری که می تواند کاخ سفید را به سمت خارج کردن حمله نظامی از دستور کار سوق دهد ، امیدواری به مذاکره با تهران است.با توجه به نگاه مثبت غرب نسبت به "حسن روحانی" رییس جمهوری اسلامی و ابراز تمایل دولت جدید برای حل و فصل مناقشات ، ایالات متحده می تواند با صرف نظر از حمله به متّحد استارتژیک ایران ، او را برای نشستن بر سر میز مذاکره ترغیب کند.هیچ تردیدی در این نیست که مذاکره با ایران، منافع بیشتری برای امریکایی ها دارد تا آنکه بخواهند با جنگ ، نظر هم پیمانان منطقه ای و معارضین سوری را جلب کنند.تنها نشاندن ایران بر سر میز مذاکره است که می تواند بر سرخوردگی متحدان منطقه ای امریکا ترجیح یابد.

در این میدان جمهوری اسلامی ایران باید با اتخاذ تصمیمات درست در عرصه دیپلماسی و رسانه ای ، بازیگر اصلی صحنه بین المللی و بلکه صحنه گردان آن باشد.شیوه دیپلماسی صلح آمیز ایران در حل بحران سوریه ، به رغم امریکا ، می تواند نقش تعیین کنندگی را برای ایران تامین کند.اقتدار ایران در ورود به صحنه، با سنجش حسن نیت طرف امریکایی پیش از هرگونه مذاکره ، خشت اول برای برجسته تر شدن نقش ایران در منطقه و جهان است.هرچند در نفس مذاکره با امریکا ملاحظات جدی و مبنایی وجود دارد.

کوتاه سخن آنکه تصمیم اوباما برای تعلیق حمله نظامی ، بیش از عقب نشینی ، به یک دورخیز برای مذاکره با ایران شبیه است.بنابراین انتظار می رود دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نیز تدابیر هوشمندانه ای در این زمینه اتخاذ کند.چراکه ممکن است این دورخیز نه فقط برای مذاکره بلکه برای حمله ای گسترده تر باشد.


برچسب‌ها: سیاسی, تحلیل, امریکا, ایران



به قلم "هدهد" در یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 8:36  | 


 سنگی که اوباما در چاه انداخت!

بحران سوریه که امروز مهمترین موضوع در محافل سیاسی و خبری جهان است ، به اندازه ای پیچیده شده است که کوچکترین رخداد در آن ، موجبات تغییر در رفتار طرفهای این درگیری را فراهم می سازد.جنگ داخلی سوریه که از مرز دو سالگی گذشته است ، اکنون دیگر یک درگیری سیاسی و مذهبی برای حکومت سوریه نیست ، بلکه به میدانی برای رویارویی "جبهه استکبار جهانی" ، با قدرتی جدید به نام "جبهه مقاومت اسلامی"  تبدیل شده است.

در چنین اوضاع پیچیده ای "باراک اوباما" رییس جمهور ایالات متحده امریکا در واکنش به استفاده از تسلیحات شیمیایی در سوریه ، با متهم کردن "بشار اسد" دولت وی را تهدید به حمله نظامی کرده است.این تهدید که اوباما آن را مجازات نظام حاکم سوریه و حمله ای محدو خوانده است ، با واکنش شدید روسیه و جمهوری اسلامی ایران مواجه شده است.حمله ای نظامی که گفته رسانه های وابسته به کاخ سفید ، باید 5شنبه هفته گذشته کلید می خورد.لکن پس از اعلام مواضع حامیان سوریه به ویژه ایران ، عطش امریکا و معارضین به سردی گرایید.بلافاصله نیز مجلس عوام انگلیس طرح حمله به سوریه را رد کرد و مخالفت ها با اقدام نظامی آغاز شد.اگرچه اوباما گفته بود که زمان مشخصی را برای حمله تعیین نکرده و بهرحال امریکا استفاده کننده از سلاح شیمیایی را مجازات خواهد کرد ، اما روند اقدامات او بیشتر به عقب نشینی گام به گام شباهت دارد.

مساله اصلی این است که اوباما با اعلام حمله قریب الوقوع به سوریه _حتی به تنهایی_ سنگی را در چاه انداخته است که تمامی عقلای غرب از بیرون کشیدن آن عاجزند.شاید اگر این اقدام نبود ، امریکا با ژست موجهی می توانست افکار عمومی را علیه بشار اسد بسیج کند و با تقویت جبهه مبارزان ، جنگ سوریه را فرسایشی کرده و در موقعیت مناسب برای تشکیل حکومت معارضین میانه رو ولو به صورت جدایی طلبانه ، تلاش نماید.

گاهی عجله کردن در تصمیم گیری درباره یک مساله زمان بیشتری برای حل آن می گیرد و این تهدید اوباما چنین است.اسقاط نظام سوریه حتی با حمله نظامی همه جانبه  چندان محتمل نیست چه رسد به حملات هوایی محدود.حتی به تعویق انداختن این حمله به بهانه تامین نظر کنگره ایالات متحده  _ که اقدامی کم سابقه است _ برای ایالات متحده هزینه هایی داشته و دارد.نا امیدی و سست شدن معارضین و شکست آنها در جبهه داخلی ، قدرت نمایی حامیان اسد به ویژه جمهوری اسلامی و اقدام گسترده دیپلماتیک علیه جنگ ، کمترین پیامد این تعویق و تاخیر است.همین تاخیر در حمله علی رغم پیامدهای منفی برای کاخ سفید ، می تواند علاوه بر همسو کردن کنگره ، قدرت دیپلماسی امریکا را که سوار بر موج جنگ روانی شده است ، بالا ببرد. هرچند تاکنون اقدام خاصی که به منزله دیپلماسی به جای جنگ باشد ، از سوی کاخ سفید مشاهده نشده است.لذا این تعویق بیشتر به منزله تردید یا پشیمانی اوباما تلقی می شود.بدیهی است سناریوی تعویق هرچه طولانی تر شود ، هزینه بیشتری برای امریکا دارد.

سناریوی تعویق نمی تواند طولانی شود و ممکن است با امریکا سیاست "فراموشی تدریجی" با ایجاد موضوعات جدید ، افکار عمومی را از حمله به سوریه منحرف و به طور کامل آن را از دستور کار خارج کند.اگر به هر دلیل اوباما از حمله نظامی صرف نظر کند _اگرچه بعید به نظر می رسد_ باز برای او دستاورد چندانی ندارد.علاوه بر اینکه وجهه اوباما و دمکراتها در امریکا تخریب می شود ، وجهه این کشور در دنیا نیز مخدوش و موقعیت اسراییل در منطقه به خطر می افتد.این در حالی است که موقعیت ایران و قدرت بازدارندگی اومنطقه و جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.در این میان تنها برگ برنده اوباما با انصراف از جنگ ، ایجاد محیط مناسب برای مذاکره است.چرا که دولت جدید در ایران نیز به مذاکره تمایل نشان داده است.

طبیعتا مذاکره پس از عقب نشینی از تهدید مذاکره ای نیست که امریکا بدان علاقمند باشد.خوی استکباری ایالات متحده او را بر آن می دارد که از موضع اقتدارگرایی وارد مذاکره شود.لذا اوباما قصد دارد با جنگ محدود و تغییر موازنه در سوریه ، با قدرت بر سر میز مذاکره حاضر شود.امریکا که خود را رهبر جهان معرفی می کند به تعبیر " ریچارد هاس " رییس اندیشکده "شورای روابط خارجی" ایالات متحده امریکا ، ناگزیر از حمله به سوریه است.چرا که در غیر این صورت ادعای مجازات استفاده کنندگان از سلاح شیمیایی توسط امریکا ، بی اثر شده و حیثیت رهبری جهان و پلیس جامعه جهانی مخدوش می شود.

رژیم صهیونیستی و لابی صهیونیستی در کنگره با تاکید بر اینکه حفظ حیثیت امریکا به عنوان رهبر دنیا لازم است ، می توانند امریکا را متقاعد کنند که اقدام نظامی محدود ، علاوه بر نمایش قدرت ، موازنه را به نفع معارضین تغییر داده و دست کم می توانند مانع پیروزی اسد در جبهه داخلی شوند.حمله نظامی اگرچه در ظاهر می تواند راهکاری مفید باشد ، اما نقش بازیگرانی مثل جمهوری اسلامی ، حزب الله و تا حدودی روسیه در این راهکار دیده نشده است.

رژیم صهیونیستی تلاش می کند اوبامای مردد را قانع کند که ایران برخلاف مواضع تند خود ، عملا دست به مداخله نظامی نمی زند.گواه این امر هم مواضع ایران در قبال حمله به افغانستان و عراق است. حال آنکه مواضع ایران ابدا مشابه سال 2001 و 2003 میلادی نیست.بلکه به عکس ایران ، سوریه را در عمق اهداف استراتژیک خود می بیند و رسما علیه هرگونه اقدام نظامی هشدار می دهد.حتی با علم به این واکنش ، یاران کاخ سفید علی رغم نظر قریب به اتفاق تحلیل گران _که جنگ را جنگ جهانی سوم می دانند_ این درگیری را طولانی نمی دانند.بنابراین حمله نظامی بسیار محتمل است.

ناگفته پیداست که نتیجه این جنگ به سود امریکا و منافع او در منطقه نیست.پیروزی  ایالات متحده در جنگ آن هم در منطقه ای که مانند انبار باروت آماده شعله ور شدن است ، دور از ذهن است.بنابراین کم خطر ترین و معقولانه ترین کار ، دیپلماسی است.مابقی گزینه ها علاوه بر هزینه بر بودن ، به شکست نزدیک ترند.سنگی که اوباما در چاه انداخت راهی به جز عقب نشینی و دیپلماسی ندارد.شواهد نشان می دهد در صورت بروز جنگ ، آغاز آن مقارن با پایان حضور امریکا در منطقه است.


برچسب‌ها: ایالات متحده, اوباما, سوریه, سیاسی



به قلم "هدهد" در یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 10:27  | 


 بزرگترین قدرت جهان

وصیت من به ملتهای كشورهای اسلامی  است كه انتظار نداشته باشید كه از خارج كسی به شما در رسیدن به هدف كه آن اسلام و پیاده كردن احكام اسلام است كمك كند؛ خود باید به این امر حیاتی كه آزادی و استقلال را تحقق می‌بخشد قیام كنید. و علمای اعلام و خطبای محترم كشورهای اسلامی دولتها را دعوت كنند كه از وابستگی به قدرتهای بزرگ خارجی خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند؛ در این صورت پیروزی را در‌ ‌آغوش خواهند كشید. و نیز ملتها را دعوت به وحدت كنند؛ و از نژادپرستی كه مخالف دستور اسلام است بپرهیزند؛ و با برادران ایمانی خود در هر كشوری و با هر نژادی كه هستند دست‌ برادری دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده. و اگر این برادری ایمانی با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزی تحقق یابد، خواهید دید كه بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشكیل می‌دهند. به امید روزی كه با خواست پروردگار عالم این برادری و برابری حاصل شود.

(بند "ی" وصیتنامه الهی سیاسی امام روح الله(ره))


برچسب‌ها: امام خمینی, وصیتنامه, کشورهای اسلامی, سیاسی



به قلم "هدهد" در شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 14:38  | 


 حفظ استقلال

 وصیت من به وزرای خارجه در این زمان و زمانهای بعد آن است كه مسئولیت شما بسیار زیاد است، چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه‌ها؛ و چه در سیاست خارجی حفظ استقلال  و منافع كشور و روابط حسنه  با دولتهایی كه قصد دخالت در امور كشور ما را ندارند. و از هر امری كه شائبة وابستگی با همة ابعادی كه دارد به طور قاطع احتراز نمایید. و باید بدانید كه وابستگی در بعض امور هر چند ممكن است ظاهر فریبنده‌ای داشته باشد یا منفعت و فایده‌ای  در حال داشته باشد، لكن در نتیجه، ریشة كشور را به تباهی خواهد كشید و كوشش داشته باشید در بهتر كردن روابط با كشورهای اسلامی و در بیدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد كنید كه خداوند با شماست.

(بند "ی" وصیت نامه الهی سیاسی امام روح الله (ره))


برچسب‌ها: امام خمینی, وصیتنامه, وزارت خارجه, سیاسی



به قلم "هدهد" در جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 14:33  | 


 راه نجات

از توطئه‌های بزرگ آنان [دشمنان]، چنانچه اشاره شد و كراراً تذكر داده‌ام، به دست گرفتن مراكز تعلیم و تربیت خصوصاً دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنها است...و اما در دانشگاه  نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خودی منحرف كنند و به سوی شرق یا غرب بكشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و برسرنوشت كشورها حكومت دهند تا به دست آنها هرچه می‌خواهند انجام دهند. اینان كشور را به غارتزدگی و غربزدگی بكشانند و قشر روحانی با انزوا و منفوریت و شكست قادر بر جلوگیری نباشد. و این بهترین راه است برای عقب ‌نگهداشتن و غارت كردن كشورهای تحت سلطه، ‌زیرا برای ابرقدرتها بی‌زحمت و بی‌خرج و در جوامع ملی بی سر و صدا، هرچه هست به جیب آنان می‌ریزد... هرجا انحرافی به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن كوشیم. و این امر حیاتی باید در مرحله اول با دست پر توان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گیرد كه نجات دانشگاه از انحراف، نجات كشور وملت است.

(بند "و" وصیت نامه الهی_سیاسی امام روح الله (ره))


برچسب‌ها: امام خمینی, ره, وصیتنامه, دانشگاه



به قلم "هدهد" در شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 13:5  | 


 ...مُهر بر لب زده

آدمی که بعد مدتها می خواهد بنویسد مثل آدمی است که مدتی حرف نزده و صدایش گرفته.حالا ماجرای ما هم همین است.نه اینکه دهانمان بسته باشد.نه اینکه دهانمان را بسته باشند.دهانمان را بسته ایم.بسته ایم تا نگویند عجله می کنید.تا نگویند زود قضاوت می کنید.تا نشویم مثل خودشان که شیرینی هایمان را هر از گاهی تلخ می کنند.همین روزها را هم با همه ترش و شیرین هایش تلخ می نویسند.همانان که تلخی آفریدند و امروز پرچمدار شکرخایی اند.

دهانمان را بسته ایم چون امید داریم به شیرینی.چون این بار پیش از غبار ، ابرها را دعوت می کنیم تا ببارند.وقتش که برسد سرود باران می خوانیم.این بار نخوابیده ایم.خاموش نیستیم.ساکت نیستیم.فقط دهانمان را بسته ایم که متهم نباشیم.شاید دهانمان بسته باشد اما افکارمان باز و روشن است.

دهانمان را بسته ایم تا چشم و دلمان باز باشد!


برچسب‌ها: سیاسی, سکوت, امید, شیرین



به قلم "هدهد" در جمعه یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 0:57  | 


 حسن روحانی رسما رییس جمهوری اسلامی ایران شد

دریاب کنون که نعمتت هست به دست

کاین دولت و مُلک می رود دست به دست...


برچسب‌ها: جمهوری اسلامی, سیاسی, رییس جمهور, تنفیذ حکم



به قلم "هدهد" در شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:59  | 


 هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست!

رهبر انقلاب در دیدار شب گذشته با مسئولان و کارگزاران نظام تاکید کردند:

در تعامل با دنیا، نباید عملکرد دشمنان خود را از یاد ببریم حتی اگر بنابر مصالحی، آن را به روی او نیاوریم.


برچسب‌ها: امام خامنه ای, سیاسی, دشمن, راهبرد



به قلم "هدهد" در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 1:5  | 


 شیطان اکبر یا 2+6 ؟!

روزهای آخر دولت احمدی نژاد یکی پس از دیگری می گذرند و دولت جدید و دولتیان جدید خود را آماده می کنند تا برای خدمت به مردم بر اریکه قدرت تکیه بزنند.تصویری که امروز مردم از دولت 8ساله احمدی نژاد دارند تصویری نه چندان زیباست. تصویری که به عقیده نگارنده بخشی از آن حقیقت ماجراست و بخش دیگر تصویرسازی دیگران است.

آنچه که امروز و به خصوص در ایام انتخابات و پس از آن ، درباره دولتهای نهم و دهم در افکار عمومی ترسیم می شود چنین است: 

تورم بالای 30 درصد و کاهش قدرت خرید، عدم ثبات در قیمت ها و تغییرات آنی ، تغییرات گسترده در مدیران و عدم مدیریت پایدار و کارآمد ، دوری از اخلاق و کشاندن اختلافات قوا به میان مردم ، عدم تحقق وعده های دولت ، ضعف تصمیم گیری هوشمند درباره مسایل اقتصادی ، نبود برنامه فرهنگی و اجتماعی صحیح، اقتدارگرایی و عدم انتقاد پذیری ، ارتباط با حلقه های فکری منحرف و میدان دادن به آنها ، دشمن سازی در جهان ، عدم ولایت پذیری و عدول از خط مشی رهبری و چه و چه مسایلی است که شاهدی بر ادعای فساد و بی کفایتی دولت احمدی نژاد است.

جالب اینجاست که این ادعاها گاهی از سوی دوستان و بیشتر از اردوگاه دشمنان و بسیاری از سوی مخالفین دولت مطرح می شود.

با نگاهی به عملکرد دولت در بادی امر این مسایل تایید می شود.آری تمامی این اتهامات صحت دارد و دولت باید نسبت به این وضعیت پاسخگو باشد.اما حرف در اینجاست که آیا "شیطان اکبر" ساختن از احمدی نژاد کار درستی است؟ آیا در تمام طول این 8سال ما شاهد همین وضعیتی بودیم که اکنون در آن به سر می بریم؟ آیا سال 88 مردم با حضور بی سابقه خود در انتخابات ریاست جمهوری به احمدی نژادی رای دادند که از نظرشان بی کفایت و فاسد الاخلاق بود؟

حال اگر با کمی دقت نظر این 8سال را مرور کنیم خواهیم دید که اوضاع به این اندازه ای که توصیف می شود رقّت بار نبوده است.هرچند این بنده قایل به این هستم که اوضاع کنونی شایسته مسلمان ایرانی نیست لکن وقتی به اوضاع نگاه می کنم آن را فلاکت بار تر از بسیاری از مقاطع پس از انقلاب اسلامی نمی بینم.

احمدی نژاد و دولتش به تمامی اتهاماتی که مطرح شد متهم اند لکن نه در طول 8سال بلکه در دو سال اخیر مشکلات دولت را دستپاچه و آن را دور زده است.به عقیده نگارنده باید دوره احمدی نژاد را نه 8سال بلکه 2+6 سال تلقی کرد.به این معنی که در 6سال دولتی کار آمد و بی نظیر در طول دوران پس از انقلاب مصادر امور را در دست داشت.لکن به واسطه حوادثی که به مرور رخ داد این جریان عوض شد و احمدی نژاد در سراشیبی سقوط به سمت کاهش محبوبیت قرار گرفت.حتی اگر دوره احمدی نژاد را به زعم بعضی از بزرگواران 4+4 نیز بدانیم به انصاف نزدیک تریم تا آن که تمام 8سال را دوران تاریک و سیاه قلمداد کنیم.

روی اصلی این نوشته با دوستان است که در خاکستری که بر سر احمدی نژاد ریخته می شد دمیده اند.نقد باید کرد، احمدی نژاد خطاهایی را امرتکب نشد که بی سابقه باشد بلکه از او و دولتش انتظار نمی رفت.نگاهی به تاریخ نه چندان دور که حتی هم سالان حقیر نیز نه از روی کتاب ها ، که با رجوع به خاطراتشان به یاد خواهند آورد ، نشان می دهد احمدی نژاد رییس جمهوری بی کفایت نبود بلکه حمدی نژاد با بی مهری دوستان و سنگ اندازی مخالفین و توطئه دشمنان مواجه شد و تنها اشکال او ناتوانی در تدبیر امور در دوسال پایانی دولتش بود.

اگر احمدی نژاد با تورم بالای 30 درصد از پاستور خارج می شود ، آقای هاشمی رفسنجانی با تورم نزدیک به 50 درصد از قدرت کناره گرفت.اگر تغییر قیمت ها امروز رنج آور است در دوره به اصطلاح سازندگی بسیاری از مردم برای تامین حداقل های زندگی با مشکل مواجه بودند.

اگر تغییرات مسئولان در دولت احمدی نژاد قبیح است جابجایی اتوبوسی در ابتدای دولت اصلاحات نیز مذموم است.

اگر احمدی نژاد متهم به دوری از اخلاق و کشاندن اختلافات قوا به میان مردم است ، مجلس ششم و درگیری اصلاح طلبان با یکدیگر و اعتصاب و ضد و خورد ها و یا متهم کردن وزارت اطلاعات به قتل های زنجیره ای فراموش نشده است.

اگر عدم تحقق وعده های دولت مورد انتقاد است پس پروژه های 18 تا 20 ساله متعلق به کدام دولت هاست؟

اگر هوشمندی در تصمیم گیری های اقتصادی دولت احمدی نژاد دیده نمی شد ،تعدیل دلار و به سخره گرفتن اقتصاد بدون نفت، نشان از هوشمندی است؟

اگر برنامه نداشتن احمدی نژاد در مسایل فرهنگی و اجتماعی ضعف اوست ، تخریب بنیانهای فرهنگی ملی و اسلامی و افتخار به آن در دوره اصلاحات و زیر سوال بردن تمام ارزشها در آن دوران را چه می توان دانست؟

اگر اقتدار گرایی و عدم انتقاد پذیری در این دولت بیداد می کرد ، پیشنهاد مادام العمر یا سه دوره ای کردن ریاست جمهوری در انتهای دولت هاشمی و یا برخورد شدید با معدود روزنامه های منتقد دولت ، چه بود؟

اگر احمدی نژاد با حلقه ای کوچک در حد چند نفر که انحرافشان روشن است کشور را اداره می کرد ، مهم ترین مراکز دولت اصلاحات در دست حلقه های سکولار پروری نظیر حلقه 106 نفری کیان بود.و چه می توان گفت درباره تشکیل حزب دولتی کارگزاران در دولت سازندگی و حزب مشارکت در دولت اصلاحات که رهبری با آن شدیدا مخالف بودند؟!

اگر دشمن سازی در دوران احمدی نژاد بوده است (حال آنکه اقدامات اولیه او بر مبنای گفتمان اصیل انقلاب بوده است) و اجلاس جنبش عدم تعهد بی ارزش تلقی می شود ، دوستی با جهان دولت سازندگی که ما را مقروض بین المللی کرد چه حاصلی داشت؟ یا گفتگوی تمدن های خاتمی که به ادعای خودشان مانع دشمن سازی بود چرا ایران را در چشم دیگران تبدیل به محور شرارت کرد؟!

اگر احمدی نژاد از خط مشی رهبری فاصله گرفت بهتر از آن است که سیاست های رهبری درباره کشور مورد تمسخر قرار گیرد و به فراموشی سپرده شود و سالها بعد اثر این بی توجهی گریبان مردم را بگیرد.بهتر از آن است که با وقاحت تمام لوایح دوقلو در مجلس و دولت اصلاحات تصویب شود.

تنها حرف در اینجاست که از احمدی نژاد انتظار نمی رفت که اینگونه عمل کند.کسی که با شعار های انقلابی شروع کرد و در میانه راه شعور انقلابی را گم کرد.هرچند مهمترین نقد به احمدی نژاد در حوزه اقتصادی است ولی نباید فراموش کرد که احمدی نژاد با هدفمندی یارانه ها کاری را کرد که سایر دولتها به ضرورت آن معترف بودند و از اجرایی کردن آن ناتوان بودند.همه از دست زدن به چنین عملیات شهادت طلبانه ای بیمناک بودند.

هنوز دوستان دولتهای قبل از احمدی نژاد، بر سر کار نیامده ، بازار با کاهش قیمت مواجه شده است.البته این مساله جای تاملی دردناک دارد.ولی باید صبر کرد و دید آیا دولت روحانی امتداد دولت های هاشمی و خاتمی است؟ یا حقیقتا با حزبی که به دولت نرسیده تشکیل داده است به دنبال "اعتدال و عقلانیت" است؟

دولت روحانی اگر اینگونه که از همین ابتدا پیداست ، خلف راستین دولت های سازندگی و تا حدودی اصلاحات باشد ، نه تنها کمتر از احمدی نژاد نخواهد بود بلکه با توجه به بالا رفتن سطح انتظارات مردم و هوشیاری و بصیرت سیاسی آنان ، دچار شکست سختی خواهد شد.

با این امید که هرکس در مصدر امور قرار می گیرد موجب اعتلای نظام اسلامی و ملت شریف ایران باشد.

    


برچسب‌ها: سیاسی, احمدی نژاد, روحانی, امام خامنه ای



به قلم "هدهد" در سه شنبه چهارم تیر ۱۳۹۲ساعت 0:45  | 


 چند پرده از یک نمایش!

چند نکته در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم وجود دارد که آن را به نمایشی با پنج پرده تبدیل کرده است.هر پرده بازیگری دارد و صحنه ای را رقم می زند.

پرده اول: پیش از انتخابات تمام تلاش ها برای مخدوش جلوه دادن انتخابات در ایران صورت گرفت.پس از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی و مشایی رسانه های بیگانه و اصلاح طلب سعی در القای فضای نا امن و غیر آزاد داشتند.طرح مساله انتخابات آزاد که رهبری در مقابل آن موضعی قاطع گرفتند نیز در همین سناریو تعریف می شود.پرده اول این نمایش صحنه دروغ و تهمت به نظام است.تهمت و دروغی که تا همین لحظات آخر و با اجماع جناح پیروز و احتمال رای آوری او نیز ، این شبهه مدام از سوی رسانه هایی نظیر BBC تکرار می شد.

پرده دوم: پرده دوم این نمایش صحنه اقتدار و عزت است.حضور پررنگ ملت ایران علی رغم سختی آفرینی های دشمنان ، شایسته بهترین تقدیرات و درود هاست.مردم نشان دادند که هنوز پای نظام اسلامی هستند و به رغم سختی هایی که در این سی و چند سال متحمل شده اند هنوز راه سعادت دنیوی و اخروی خود را از دریچه نظام اسلامی و رهبری فرزانه می دانند.

پرده سوم: پرده درنگ و تامل آغاز می شود.جریانی که داعیه اسلام ناب را داشت اکنون توسط مردم کنار گذاشته شد.البته این بدین معنا نیست که مردم ارزش ها را فراموش کرده اند که اگر اینگونه بود خلق حماسه نیز ممتنع بود.بلکه به عکس مدیریت منسوبین به این جریان در امور دنیای مردم ، مورد تایید و رضایت ملت نبود.آن هم بخاطر دوری از موازینی که خود ادعای آن را داشتند.

تشتت در جریان اصولگرا ، سوء مدیریت در فضای اقتصادی به خصوص دو سال آخر این دولت، کنار گذاشتن اخلاق در اختلافات سیاسی بین نهاد های حکومتی و فاصله گرفتن از مشی اصلی خود که همانا مشی رهبری است؛این ها همه موجبات شکست اصولگرایی در این انتخابات بود.

پرده چهارم: این پرده پرده ی پیروزی کاندیدای نزدیک به جناح اصلاحات در انتخابات است.سابقه جریان اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری دهم سابقه مثبتی نیست.این جناح که اکثریت تندرو آن شکست را نپذیرفت و هزینه هایی را به کشور تحمیل کرد این بار پیروز شد.با کارنامه ای نه چندان خوب البته توانست نظر مردم را به خود جلب کند.

یک اثر بزرگ حضور مردم و پیروزی اصلاح طلبان این است که چهره واقعی مدعیان تقلب در انتخابات 88 که آن را مخدوش می دانستند برملا شد.کسانی که در این دوره نیز از روحانی حمایت کردند و سال 88همین دولت را به تقلب در انتخابات متهم کردند، امروز انتخابات ایران را دمکرات ترین انتخابات در دنیا نامیدند.این حقانیت ملت شریف و رهبری انقلاب است.این گواهی است بر زبونی عاملین فتنه 88 و بخشی از بدنه تندروی جریان اصلاحات!

پرده پنجم: پرده ای است که بازیگر آن حسن روحانی و تیم او در دولت یازدهم است.باید دید آیا دولت او می تواند در این چهارسال چنانکه قولش را داده است ، با تدبیر ، مشکلات اقتصادی را حل و فصل کند؟ باید دید سیاست خارجی عزتمندانه خواهد بود یا پیام تبریک بی سابقه وزیرخارجه امریکا عناصر ضعیف را وسوسه خواهد کرد؟باید صبر کرد و دید که دیدگاه مسامحه آمیز در عرصه فرهنگی که از دوره اصلاحات کلید خورد و هیچگاه مدیریت نشد ، ادامه خواهد یافت؟ و آیا آنچه که مردم با رای دادن به روحانی مطالبه می کنند محقق می شود؟

باید صبر کرد و هر دست دلسوزی را فشرد.باید کمر همت بست و با بصیرت برای اعتلای انقلاب و اسلام و ملت غیور تلاش کرد.



برچسب‌ها: سیاسی, انتخابات, ریاست جمهوری, ایران



به قلم "هدهد" در چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 21:26  | 


 فتنه ای در کار نیست!

- چرا می گویید فتنه ای در کار است؟آن هم بزرگتر از قبل.مگر هر انتخاباتی در ایران همراه یک فتنه است؟شما که ادعا می کنید روند انقلابتان درست است!

- آری روند انقلابمان درست است.به مدد رهبری هم درست است.ولی روندی که دشمنان در پیش گرفته اند درست نیست.جایگاه ایران و دشمنانش را ببین.معلوم است به هر دری می زنند تا ما را از انقلابمان دور کنند.اگر ما برای استکبار شاخ نشده بودیم که حالا اینقدر ما را تحت فشار نمی گذاشتند.

- حالا این فتنه ات را شرح بده ببینم.

- این که واضح است.ما شعارهایمان را دادیم و 8سال پیش رای دادیم.حالا کسانی که ما بخاطر اینکه نباشند به این شعارها رای دادیم آمده اند و خود را ناجی مردم معرفی می کنند.ما رای دادیم به عدالت که سرمایه داری نباشد.حالا سرمایه داری به بهانه انحراف مدعیان عدالت آمده است و می گوید من نجاتتان می دهم.ما به ولایت رای دادیم که اعتقاد و اندیشه اسلامی مان مسیر تکامل و سعادت ما باشد.حالا کسانی که ولایت را خانه نشین کرده بودند و اعتقادات ما را آماج شبهات کرده بودند به بهانه انحراف مدعیان ولایت و مهدویت آمده اند و می گویند ما منجی شما هستیم.

- خب چرا همین را روشن نمی گویید؟بگویید تا مردم بدانند.

- مشکل اینجاست که بازی خطرناکی را شروع کرده اند.هم فتنه و هم انحراف! حرفهای خیلی خیلی زیبا را در کنار بعضی اشتباهات خودی ها گذاشته اند و ما را به جان هم انداخته اند.تشخیص سخت می شود که بگویند اینها با هم مشکل دارند ؛ نکند دروغ می گویند و دیگران راست! نکند این نظام بر حق نباشد!

- خب چه باید کرد؟


برچسب‌ها: انتخابات, فتنه, انحراف, سیاسی



به قلم "هدهد" در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 13:6  |