من کیستم؟

در گذشته گمان می کردم که اگر در زمان اباعبدالله علیه السلام بودم احتمالا در هنگامه کربلا مانند «سلیمان بن صرد خزائی» به گوشه ای پناه برده بودم و نه به جنگ می گفتم. اما وقتی بیشتر با این عالم دین آشنا شدم، دریافتم که اوضاع امثال من بدتر است.

گشتم در میان حاضران در معرکه کربلا که کسی را بیابم. دیدم وضع و حالم به «شبث بن ربعی» می ماند. کسی که به اکراه و اجبار امیری بخشی از لشکر را پذیرفت و ر معرکه جنگ نیز کراهت از جنگ با حسین علیه السلام داشت. اما آن قدر ایمانش محکم نبود که او را در راه حق مستقیم گرداند.

همسفر گفت: این چه حرفی است که میزنی؟ چرا این اندازه ناامیدی؟ بخواه که کاش مدافع حریم بودی. کاش سینه بر تیرها سپر می کردی.

گفتم: آرزو و محبت دیگر است و وضع ما دیگر. من از آنچه هست می گویم و تو از آنچه می خواهی باشی.

گفت: آنچه هستی هم در گرو آن است که می خواهی باشی. و اگر چنان نیستی، نمی خواهی.

گفتم: یا اباعبدالله، یا لیتنی کنت معک!


برچسب‌ها: دل نوشته, امام حسین, کربلا, عاشورا



به قلم "هدهد" در سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۶ساعت 14:48  | 


 مناظره سرپایی

بهنام: فقط من مونده م چرا تعطیل نمی کنن این بساطو؟ حتما باید همه ملت رو به کشتن بدن که بفهمن و تعطیلش کنن؟

مجید: همینطوری الکی که نمیشه تعطیلش کرد. هرچیزی حساب و کتابی داره!

سیاوش: حتما باید شرف و غیرتمون رو تو فرودگاه جده حراج کنن که بفهمین دارن نابودمون میکنن؟ واقعا برام سواله که چی باعث میشه که مردم و مملکتت رو بفروشی به این عربا؟!

بهنام: بیخیال سیا! باز شروع نکن!

سیاوش: نه! من نمیدونم خسته نمیشید اینقدر دفاع می کنید؟! واقعا فهمیدنش خیلی سخته؟

مجید: کی عرب پرستی کرد؟ من کی گفتم عربا مقصر نبودن؟ من دارم میگم مناسک اسلامی رو نمیشه به این سادگی تعطیل کرد.

سیاوش: دِ همین مناسک اسلامیتون ملت رو عاصی کرده. کی میخواین سر عقل بیاین آخه؟ این عربا این چیزا رو ساختن که تا دنیا دنیاست، پول مردم رو بچاپن. خدا تو دل آدماست. تو عقل آدماست نه تو سنگ و چوب. مگه خودتون نمی گید بت پرستی نباید کرد؟

مجید: چرا شلوغش می کنی بت پرستی کجا بود؟ مگه میرن اونجا سنگ و چوب رو بپرستن؟ یه نماد وحدت گذاشتن اونم خود خدا گفته.

بهنام: بیخیال مجید جون...

مجید: بی خیال چی؟ یه هفته س هرچی دلش میخواد میگه خب!

بهنام: بیخیخی! داش سیا هم تموم کرد...

سیاوش: من با تو که مشکل ندارم مجید! من دارم میگم عقل داشته باش. اینقدر هرچی هرکی تکرار میکنه قبول نکن.

(در اتاق باز می شود)

مزدک: سلااام برو بچ! آب جوش تو بساطتون هست؟

بهنام: بهههههه جناب انترکوتول! بیا داریم.

مزدک: انترکوتول خودتی؛ انتلکتوئل! نسکافه آوردم مخصوص خودم و خودت و سیا!... خب چه خبر از بیت الله الحرام؟؟(خنده)

بهنام: داداش تو دیگه شروع نکن!

مزدک: مگه چی شده؟ نکنه خبرایی بوده تو اتاقتون؟ (نگاهی به مجید می اندازد و به سیاوش نگاه می کند) خوووب بالاخره مصیبت سنگینی بود. یه عده علاف مفت خور رفتن پولاشون رو بریزن تو جیب یه عده از خودشون مفت خورتر، حالا هم موندن توش مث ...

مجید: بهنام جان قرار شد ساعت 12 خاموشی باشه الانم 8 دقیقه مونده.

سیاوش: اگه همه نظر دادن همه هم نظر میدن که قانون لغو بشه یا نه!

بهنام: حالا یه امشب رو سخت نگیر مجید!

مجید: خود دانید. یه هفته از ترم نگذشته خودتون همه قرار و مدارا رو دارید خراب می کنید. از ما گفتن.

سیاوش: از اولشم نظرات تحمیل شد.ما نظر نداده بودیم.

مزدک: باشه خب اگه مشکل منم میرم. فکر نمی کردم جماعت مرتجع اینقدر بی جنبه باشن که طاقت حرف مخالف رو هم نداشته باشن.

مجید: دوست عزیز! مرتجع کسیه که فکر می کنه فقط خودش می فهمه و بقیه احمق هستن. فکر نمی کنم انتلکتوئل ها هم اینقدر دگم باشن!

مزدک: برخورد بهتون حاج آقا؟! عاقبت خر کردن مردم همینه! حقشونه که برن زیر دست و پای نادونیشون له بشن!

مجید: مرام روشنفکری اینه که آدما تا موقعی که باهاشون هم فکر هستن،آدمن؟ پارسال برای کشتن سگ های ولگرد علیه شهرداری تظاهرات می کردین؛ حالا جون آدمیزاد اینقدر براتون بی ارزشه؟ صد رحمت به غربی ها که اقلا اگه این چیزا رو قبول ندارن، جون انسانها براشون اهمیت داره. اگه دین نداری اقلا آزاده باش.

سیاوش: اونا اگه جونشون برای خودشون اهمیت داشت اینقدر دست و پا نمی زدن برن یه جا که سه روز دور بزنن دور سنگ.همینجا به مردم فقیر و بدبخت خودمون کمک میکردن.

مجید: از کجا میدونی نکردن؟ یه بار از دوست روشنفکرت پرسیدی اینهمه از سفرهای آنتالیا و پاتایا حرف میزنه، چندبار به همون فقیر و فقرا کمک کرده؟

بهنام: آقا من معذرت میخوام... این حرفا چه فایده ای داره؟ نه تو حرف اینا رو قبول میکنی نه اینا حرف تو رو...

مزدک: مردم رو اینهمه ساله خر کردن. بعد میگه اگه دین نداری آزاده باش. مختو بستی دم از آزادی میزنی؟ به گنده هاتون باید بگی که سفت مخشون رو بستن! یکم اگه بذارن کله شون هوا بخوره، به عقل میان و برای سوار شدن رو مردم خرافات به خورد ملت نمیدن.

مجید: شما خودت چارتا کتاب خوندی خودتو علامه دهر میدونی.یکم نه نشستی به اندیشه هایی که خوندی فکر کنی، نه ببینی اصلا دین چی میگه! حالا درس عقلانیت می دی؟

مزدک: نیازی نمی بینم حرفایی که مال عهد بوقه و تاریخ انقضاش گذشته بخونم.

مجید: آدم اندیشمند ندیده و نشنیده قضاوت نمی کنه آقای انتلکتوئل!

سیاوش: آدم روشنفکر نمیره سراغ...

(در به سرعت باز می شود)

غلامرضا: میبینم که تمامی جهان کفر در برابر جهان اسلام صف آرائی کرده(خنده)

بهنام: بیخیال بفرما نسکافه! غلام مادر زنت دوسِت داره...

مزدک: خلاصه سیاوش بدون که اندیشه فوق مدرن دینی بعضی ها، الان کل دنیا رو ریخته به هم... راستی یکی از بچه هامون رفته، خواستی بیای پیشمون تخت خالی هست. گود نایت!(خارج می شود)

مجید: کاش آدم تَوَهمش رو جای تفکر به خورد دیگران نده!

غلامرضا: چی میگه؟...


برچسب‌ها: مناظره, سیاسی, اسلام, حج



به قلم "هدهد" در شنبه چهارم مهر ۱۳۹۴ساعت 16:6  | 


 تالار اندیشه 13

چرا باید در قرآن این همه آیه در رابطه با کشتن دیگران باشد؟چرا باید یک گروه از مسلمانان بر پایه ی همین آیات دست به ترور و کشتار دیگران بزنند؟

بله اسلام آیات زیادی درباره ی "جهاد" دارد؛ البته هر جهادی به معنی "قتال" نیست.هرچند قتال و کشتن نیز در مواقعی ضروری است.اما اسلام آیات زیادی هم درباره ی سلم و دوستی ، رعایت قانون و حدود الهی ، اتحاد و یکپارچگی، گذشت و ایثار،اتحاد اهل کتاب و ادیان با یکدیگر و دهها مساله ی دیگر دارد.

تکیه ی دشمنان اسلام بر آیات جهاد ، برای بهره برداری از آنهاست.برای نیل به اهدافشان است.چرا که جهاد ، نقطه ی انتهایی حرکت رو به جلوی اسلام است.جهاد نقطه ای است که آنها را ناکام می گذارد.جهاد یعنی کوشش در راه حق که دشمنان اسلام آن را نمی خواهند و دوست دارند اسلام با تسامح و تساهل برخورد کند.دشمن از اینکه مسلمانان در راه حق در مواقع لزوم از جان خویش هم می گذرند، هراس دارد.

اما درباره ی سوال دوم خودتان پاسخ را گفتید.اینها یک گروه هستند که هیچ ربطی به اسلام ندارند و بر مبنای برداشت سطحی خود و بدون اطلاع از قرآن و سنّت پیامبر (ص) ، احمقانه و جاهلانه دست به کشتار می زنند.اینها به گواه اسناد ، ارتباطات گسترده ای با دشمنان درجه یک اسلام یعنی غرب دارند و برای تخریب چهره ی اسلام ، به مسلمان کشی دست می زنند.اینها بویی از اسلام نبرده اند که اگر برده بودند، رقصیدن با جنایت کاران بزرگ دنیا را حلال نمی دانستند و دفاع از مظلومین فلسطین را حرام اعلام نمی کردند.به یقین اینها از مشرکین و کفار دوران جاهلیّت پست ترند و اصلا مسلمان نیستند.


برچسب‌ها: تالار اندیشه, اسلام, جهاد, وهابیت



به قلم "هدهد" در یکشنبه پنجم آبان ۱۳۹۲ساعت 10:0  | 


 تالار اندیشه 12

چرا اسلام دستور داده است که ملحد باید کشته شود؟حال یک مساله را قبول ندارد، آیا باید کشته شود؟

اسلام هیچگاه چنین دستوری ندارد و این دروغ محض است.به عکس قرآن به پیامبر(ص) دستور می دهد در معرکه ی جنگ هم اگر کسی از کفار از تو درباره ی اسلام سوال کرد ، با او با احترام رفتار کن و پاسخ او را بگو.هیچگاه اسلام کفار و ملحدین را به دلیل کفر و الحادشان مهدورالدم نمی داند؛ بلکه آنها را تنها نجس می داند و آن هم فلسفه ای دارد.تنها در یک صورت ملحد، کافر و مشرک مهدورالدّم است ؛آن هم در زمانی است که با مسلمین دشمنی کرده و به جنگ برخیزد.اسلام هر اندیشه ای را تحمل می کند، اما خشونت و تجاوز و زورگویی را تحمل نمی کند.در جنگ و کشتن دشمن هم ابتدا او را نصیحت می کند و از درگیری باز می دارد، اما اگر آن دشمن بر دشمنی و جنایت خود پافشاری کند،اسلام از جنگ و جهاد ابایی ندارد.هدف اسلام هدایت است ،نه جنگ برای کشتن و تجاوز و نه جنگ برای جنگ.درباره ی مهدور الدم بودن دشمن حربی، هیچ تفاوتی بین کافر و مسلمان نیست.هرکس از سلاح استفاده کند ، اسلام با سلاح پاسخ می دهد و هرکس از اندیشه و عقل استفاده کند ، اسلام با اندیشه از او استقبال می کند و هرکس از در صلح برآید، اسلام نیز از در سلم و دوستی به او می نگرد.اما متاسفانه غرب و دشمنان اسلام همواره تلاش می کنند چهره ای جعلی از اسلام نمایش دهند.


برچسب‌ها: تالار اندیشه, اسلام, الحاد, کشتن



به قلم "هدهد" در جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ساعت 10:0  | 


 تالار اندیشه 11

چرا در دین اسلام برده داری و داشتن کنیز مباح است؟و اینکه چرا هنگام حمله مسلمانان به ایران و کشورهای دیگر زنان به کنیزی برده شده اند؟

من قبلا در مطالبی با عنوان "تالار اندیشه 7" به این سوالات پاسخ گفتم.لکن چون دوباره و به نوعی دیگر پرسیدید سعی می کنم توضیحی اجمالی بدهم.اما لازم است مقدمه ای نیز بیان کنم.

نوع پرسش پرسشی محققانه نیست و پیداست ناشی از طرح شبهات است که در رسانه ها علیه دین طرح می شود.چراکه محقق درباره واقعیات موجود تحقیق می کند ، نه برده داری ای که عملا منسوخ شده است.نکته دیگری که باید تذکر بدهم این است که اسلام برده داری را توصیه نمی کند بلکه آن را طبق شرایطی همانطور که گفتید مباح می داند.اسلام معتقد است انسانها آزاد آفریده شده اند.حتی بر خلاف غربی ها که تا چند دهه قبل هر رنگین پوست یا سیاه پوستی را برده می دانستند، اسلام ، فرزند برده ها را آزاد می داند.چراکه برده شدن در اسلام دلیلی منطقی و تربیتی دارد و به رغم آنچه که تصور می شود به مناسبت های مختلف ، توصیه به آزاد کردن برده ها می کند.سیره و سنت رسول الله (ص) و ائمه معصومین(ع) هم نگاه غربی به برده داری را نفی می کند.بلکه حضرات (ع) با برده ها همسفره شده و به بهانه های مختلف آنها را آزاد می نمودند.

اما علت مباح بودن برده داری در اسلام و منطق آن این است که در زمانی که جهاد ابتدایی رخ می دهد،جان و مال و ناموس کفار بر مسلمانان حلال است.یعنی وقتی کافری در جنگ شکست خورد ، باید در خدمت مسلمان باشد.در واقع به این واسطه به جای اسارت ، به مسلمان خدمت می کند و در خانه او با اسلام آشنا می شود.یعنی به جای زندانی کردن اسیر، او را به کار می گیرد و با اسلام آشنا می کند و این بزرگترین کمک برای تربیت کسی است که منطق اسلام را با شمشیر پاسخ می دهد.همچنین زنان کفار که همسرانشان در جنگ کشته شده اند ، نمی توانند بی سرپرست بمانند،لذا با اجازه ی حاکم شرع ، به کنیزی به مسلمانان مجاهد داده می شوند تا تحت سرپرستی اسلام قرار بگیرند.حال آنکه تاثیرات اخلاقی ، اجتماعی و اقتصادی زیادی نیز در این حکم اسلام وجود دارد که از آن صرف نظر می کنیم.

در زمان حمله ی مسلمانان به ایران و روم نیز همین گونه بوده است.هرچند از دید ائمه (ع) ، به شیوه ی عملکرد خلفا انتقاداتی وجود داشت؛ اما آنها هم همه ی زنها را به کنیزی نگرفتند و تنها زنانی که مردهایشان در جنگ حاضر بودند به کنیزی و مردان اسیر به غلامی گرفته شدند.


برچسب‌ها: تالار اندیشه, اسلام, برده داری, پیامبر اعظم ص



به قلم "هدهد" در چهارشنبه یکم آبان ۱۳۹۲ساعت 10:0  | 


 درنگ

     از ابتدای نهضت همراه رهبر کبیر انقلاب بود.جزو یاران خاص انقلاب بود و برای اسلام سختی های زیادی را متحمل شد.از موثرترین افراد در جنگ بود.از دوستان نزدیک "ولی" بود.گویی دو برادر که از ابتدای مبارزات دوشادوش هم و در کنار رهبر کبیر ، جهاد می کردند.رهبر رحلت می کند و "علی" به "ولایت" می رسد. در ابتدا در دفاع از او بر می خیزد.در مجلس به نفع او رای می دهد.اما وقتی دوران انقلابی گری دستخوش تسامح و تساهل می شود، چرب و شیرین دنیا و قدرت او را می فریبد.از وقتی فرزندش وارد سیاست می شود ، تغییر او آغاز می شود.کم کم تلاش می کند "ولی" را نسبت به اینکه دوران تغییر کرده است، متقاعد کند.وقتی موفق نمی شود ، آرام آرام سر به مخالفت می گذارد.تا جایی که پرچم دار کسانی می شود که رو به "ولی" شمشیر کشیده اند."ولی" او را نصیحت می کند.از او می خواهد که توصیه های رهبر فقیدشان را به یاد آورد و از آرمان های انقلاب دور نشود.با "ولی" وارد جنگ نمی شود اما...

این ماجرای "زبیر" است از ابتدای انقلاب جهانی اسلام به رهبری پیامبراعظم(ص).ماجرایی تلخ از مردی که شمشیرش پیروزی اسلام را بیمه کرد.مردی که در شورای شش نفره ، از علی(ع) برای خلافت حمایت کرد و در جمل به تحریک فرزندش  پرچمدارمخالفین او بود.

این ماجرا این روزها هم برای من آشناست.تاریخ تکرار می شود.


برچسب‌ها: سیاسی, تاریخ, درنگ, اسلام



به قلم "هدهد" در دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲ساعت 12:29  | 


 مسلمان علیه خدا شمشیر نمی کشد

من دانش اقتصادی ندارم ولی میدانم که لفظ "بنک" به میزهایی اطلاق می شد که یهودیان ونیزی برای دادن ربا به غیر هم کیشان خود در پیاده رو ها می گذاشتند .میزهایی که به فاصله کمی تبدیل به ساختمان شد و خاندان یهودی "مدیچی "را به قدرت های بزرگی تبدیل کرد.

ربا هم زاد و هم خانه بانک است.زاییده نگاه فلسفی اصالت سود  که نیل به هدف را به هر وسیله ای دارای اصالت و ارزش دانسته وبلکه توصیه می کند.اگر نگوییم که همین گروه از یهودیان "گیتو" در شکل گیری و تدوین این اندیشه موثر بوده اند،ولی در عمل همان راهی را رفتند که بنیانگذاران اندیشه  "یوتالیتاریانیسم" ، آن را تئوریزه کردند.

به نوعی می توان گفت اساسا برای گسترش ربا سازمان سازی کرده و در نظام اقتصادی جهانی آنچنان جا انداختند که حتی فکر کردن درباره نظام اقتصادی بدون بانک دشوار می نماید.حال با توجه به اینکه بانک نماد اقتصاد سرمایه داری است ، آیا می توان آن را در جامعه دینی و البته اسلامی ترویج کرد؟

آیا می توان ادعای اقتصاد اسلامی و پاک را داشت و شاهد رشد روز افزون بانک در جامعه بود؟ آیا اساسا می توان پول را مبنای تعاملات اقتصادی قرار داد؟شاید پنداشته شود منظور من این است که پول به کلی از زندگی حذف شود و یک عقب گرد به سمت باستان و مبادله پایاپای صورت بگیرد.خیر؛ حذف پول اینجا منظور نیست.بلکه پول به جای هدف تبدیل به وجه اعتماد شود و کارکرد اصلی خود را بازیابد.اگر پول وجه المثل طلا ، ارز و یا هر دارایی دیگر است دلیلی ندارد که موضوع تعاملات اقتصادی باشد.یا به بیان دیگر چرا باید در جریان گردش مالی  ، اصطلاحا " پول ، پول بیاورد"؟

هرفرد که در چرخه اقتصاد زندگی می کند به جای آنکه هدفش پول درآوردن باشد، باید به این بیاندیشد که من کار می کنم و در ازای آن کاری دریافت می کنم و پول تنها واسطه است.پول تنها وجهی است که نشان می دهد در ازای آن تحت نظارت سیاستگزاران پولی و مالی ، خدمتی  در جامعه رخ داده و یا  تولیدی  انجام شده است.طبیعتا وقتی پول جایگاه اصلی خود را بیابد بانک هم جایگاه خود را می یابد.

من نمی توانم تصور کنم که بانکداری اسلامی معنا دارد، در حالی که تولیدکنندگان خُرد وقتی با ضرر روبرو می شوند باید به خاک سیاه بنیشنند چون به بانک تعهد داده اند سود را تضمین کنند.آیا این مضاربه و مشارکت است؟ آیا مفهوم قرض الحسنه که قرآن آن را توصیه می کند با آنچه که در بانک اتفاق می افتد یکی است؟ چه قرض الحسنه ای است که مقروض باید 4درصد اضافه تر آن را بازگرداند؟آیا کم بودن سود به معنی حلال بودن آن است؟یا اگر عنوان را از سود به کار مزد تغییر دهیم مشکل حل می شود؟ آیا نام این را می توان بانکداری اسلامی گذاشت؟ البته اگر بانکداری اسلامی  معنا دار باشد  ، احتمالا از نوع اسلام امریکایی است.این شوخی نیست.حقیقتا اصالت سرمایه و سود و اصالت حق و کمال چگونه می تواند با هم جمع شود؟

مساله بانکداری اسلامی یک مقوله کاملا مبنایی است و برای رسیدن به یک نظام اقتصادی پاک اسلامی قطعا نیازمند تغییر نگرش جامع درهمه حوزه ها اعم از سیاست ، فرهنگ و حتی علم هستیم.

طبیعتا اگر پول در اقتصاد جای خود را به کار به شکل تولید،صنعت،تجارت و یا خدمات بدهد شاید بتوان سرمایه ها را در جهت تعالی زندگی دنیایی قرار داد؛به جای آنکه هر کسی طبق قانون جنگل نظام سرمایه داری برای بدست آوردن آسانتر سرمایه، هر طریق درست و نادرست را در پیش گیرد.البته نباید فراموش کرد که تغییر نگاه یک مقوله فرهنگی است.اگر امروز تمام مجموعه ها به این باور برسند که راهی که غرب رفته ،نتیجه ای جز رکود اقتصادی نخواهد داشت ، سالها طول خواهد کشید که چنین اقتصادی کاملا جایگزین شود.

در این میان آموزش و فرهنگ نقش اساسی دارند.تلاش ها باید بر این مساله متمرکز شود که اصالت با پول نیست.اصالت با کار است که در ازای پول انجام می شود یا تولیدی که در ازای آن پول داده می شود.من اقتصاد دان نیستم ولی به کسانی که در اقتصاد مطالعه می کنند توصیه می کنم اگر می خواهند نظام اقتصادی را متفاوت از نظام سرمایه داری ـ که می توان گفت بر تمام دنیا حاکم است ـ تصور و طراحی کنند ، نظامی را پایه بریزند که بانک در آن نباشد.یا می توان نهاد دیگری را در نظر بگیرند که در عرصه اقتصاد قعالیت های پولی و حتی کار و تولید و خدمات را کنترل کند.بانک تنها به سود می اندیشد و ربا جزء لاینفک آن است.

طبیعی است نظام سرمایه داری از مهمترین محصول خود نمی تواند دست بکشد پس باید ما به فکر تغییر اقتصاد خود باشیم.به قول "دیوید پیدکاک" اقتصاد دان انگلیسی بانک در نهایت با این روند بدهکار کردن بشریت ، همه را با خود غرق خواهد کرد.

شایسته نیست جامعه اسلامی حدی از حدود الهی را نادیده بگیرد.اگر امروز در شرایط ابتدای انقلاب بودیم و فرصت نداشتیم و یا بی تجربه بودیم حرفی نبود که از اقتصاد غرب و شرق و اسلام به صورت تلفیقی استفاده کنیم اما اکنون که چشم ملت های بیدار به ما دوخته شده است ، باید نظامی اقتصادی را معرفی کنیم که پاک و مایه سعادت دنیا و آخرت بشر باشد.باید حدود الهی را خیلی جدی بگیریم.اقتصاد آمیخته با ربا یعنی تربیت نسلی حرام خور که ربا را پذیرفته و به تعبیر قرآن به جنگ با خدا رفته اند.پس باید این هشدار را جدی گرفت:"مسلمان علیه خدا شمشیر نمی کشد!"


برچسب‌ها: اقتصاد, اسلام, اصالت سود, ربا



به قلم "هدهد" در سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 8:18  | 


 ایرانی مسلمان یا مسلمان ایرانی؟

شاید در ابتدای امر این سوال به نظر برسد که ایرانی مسلمان با مسلمان ایرانی چه فرقی دارد؟

پااسخ این است که تفاوت این دو عبارت در اصالت دادن ایرانی بودن یا مسلمان بودن است.در واقع در ادبیات مضاف معیار و اصل قرار می گیرد و مضاف الیه شاخه و فرع آن.بنا بر این اگر بگوییم ایرانی مسلمان یعنی اصالت با ایرانی بودن است و اسلام فرع آن تلقی می شود.همچنین است درباره مسلمان ایرانی.

شاید سوال دوم این باشد که به فرض در ادبیات چنین ترکیبی معنا دار باشد و اصلا در جامعه هم اینگونه به کار برود.چه توفیری در نگاه به موضوع ایرانی بودن و یا اسلامی بودن دارد؟

پاسخ این است که در دنیای امروز تمام کلمات معنی دار و حتی جابجایی های آن ارزش دار است.با نگاهی به رسانه ها و آنچه در اطراف می گذرد می توان به خوبی این مساله را فهمید.از سوی دیگر قرآن کریم که الگوی زندگی ماست هم این دقت را به ما توصیه می کند و هم خود این کتاب عظیم و شریف از این دقت بالا برخوردار است.یا ایها الذین امنوا قولوا قولا سدیدا !

اما چه برداشتی از ترکیب ایرانی مسلمان می شود و اگر اصالت با چیزی باشد چه اتفاقی می افتد؟

در واقع اگر چیزی اصالت یابد و موضوع شود ، فرع و محمول ، حول آن می چرخد.بنابراین وقتی می گوییم ایرانی مسلمان یعنی ایرانی بودن مهمتر از اسلامی بودن است.پس در مواقع لزوم برای حفظ ایرانی بودن می توان اسلامی بودن را تحت الشعاع قرار داد.

تعبیر درستی از مرحوم بازرگان وجود دارد در خصوص تفاوت حرکت خود و نهضت امام خمینی (ره).ایشان معتقد است در ابتدا انقلاب مسیر دیگری داشت لکن پس از پیروزی حرکتی دیگر و متفاوت اتخاذ کرده و به بیانی از خط اصلی خود منحرف شد.ایشان کتابی هم با عنوان "انقلاب ایران در دو حرکت" نیز درباره این مساله نوشته است که در سال ۶۱ منتشر شد.

وی درباره تفاوت حرکت خود با امام (ره) می گوید:"ما اسلام را برای ایران می خواهیم اما امام خمینی ایران را برای اسلام"! از اینجا تفاوت این دو حرکت روشن می شود.یعنی در نظر مهندس بازرگان و سایر ملی گرایان و کسانی که بر طبل باستان گرایی،ملی گرایی و مکتب ایرانی می کوبند اصالت با ایرانی بودن است و اگر اسلام و ایران در تعارض قرار گیرند این اسلام است که باید کنار گذاشته شود.درواقع بازرگان یک ایرانی مسلمان است و امام خمینی (ره) یک مسلمان ایرانی.همانطور که لیبرال ها در دوره اصلاحات اصالت را به آزادی می دادند.چنانکه خاتمی گفته بود در تقابل میان اسلام و آزادی این اسلام است که محکوم است.

اما سوال اصولی تر اینجا مطرح می شود که چه اشکالی دارد اگر اصالت را به ملیت بدهیم نه به دین؟

پاسخ این سوال هم روشن است.اینکه ارزش انسان به ارزشهای اکتسابی است و نه به ارزشهای انتسابی.چون دین را خود فرد انتخاب می کند ولی ملیت و اینکه در کجا به دنیا بیاید را او تعیین نمی کند.معیار ارزش گذاری انسانها عملکرد خود اوست نه کاری که بدان مجبور است.قی الواقع اگر ما در افغانستان ،گوآتمالا و ژاپن هم به دنیا می آمدیم همین اندازه به ملیت خود افتخار می کردیم.

البته نباید فراموش کرد که در اصل دین و ملیت تعارضی باهم ندارند فلذا یکی از دستورات دین و بلکه یکی از اثرات ایمان، حب به وطن است.بنابراین باید اصالت را به دین که ارزشی اکتسابی است داد و آن را معیار عملکرد خود قرار داد.البته در کنار آن ارزشهای ملی را نیز پاس داشت.چنانکه مسلمانان ایرانی از ابتدا همینگونه برخورد کردند.


پی نوشت:

درصورت تمایل به مطالعه بیشتر در این باره می توانید به کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" و کتاب "اسلام و مقتضیات زمان" از آثار متفکر شهید استاد مرتضی مطهری (اعلی الله مقامه الشریف) مراجعه فرمایید.


برچسب‌ها: اسلام, ایران, دین, اصالت



به قلم "هدهد" در یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 11:59  |