آقا جان سلام
ديشب حال قشنگي داشتم.به قول آغاسي: دوش مرا حال خوشي دست داد....
دوش سيلاب غمم تا به سر زانو برد امشب اي دوست چه تدبير كه بگذشت ز دوش
نمي دانم چه بگويم و از كجا بگويم؟! من كه دارم مي سوزم... آقا را نميدانم....فتنه هايي كه آدم را مي كشد...نمي دانم كي به او سر مي زني و آرامش مي كني؟...هر چند زخمي كه ما خورديم به داغ سينه او نميرسد اما او ، چون تويي دارد و ما...
زهجر روي تو ديوانه وار مي گريم مثال توده ي ابر بهار مي گريم
دو گانه اي ننهادم به مقتدايي تو ولي به لطف تو اميدوار مي گريم...
وقتي پدرم اين غزل را سرود بي اختيار به ياد تو افتادم.آقاجان...حرف ها دارم كه نمي توانم بگويم...چقدر سخت است خار در چشم و استخوان در گلو.
من علي را مي بينم...من علي را در وجودم حس مي كنم...حالا ديگر به علي مي گويند چه بكن و چه نكن؟!
بيم آن دارم كه حكميتي شود و گرفتار ابوموسي ها شويم...
آقاجان نداي جانسوز علي زمان هيچ گاه فراموشم نمي شود...تو رامي خواند...استاد اخلاقم با گريه مي گفت:
ببينيد چه كرده اند با علي كه مناجات شبش را با مردم درميان گذاشت.آن خطبه شقشقيه بود...
تو از قول ما به علي بگو كه اگر نتوانيم برايت عمار باشيم، اگر نتوانيم سلمان باشيم،اگر نتوانيم ذوالشهادتين باشيم ، مي توانيم چاه باشيم كه تو در چاهسار گوش ما نجوا كني...
شرم مي كنم اين را هم بگويم.شايد گوش ما آلوده باشد...
ناله ات نور خدا در دل تاريك من است چه كند نور در اين مجمر دود اندوده؟
آقا به علي زمان بگو مي دانيم كه تو در همه سمت ها در طول عمر مظلوم بودي...هميشه با اخلاص بودي اما بيش از همه مورد هجوم قرار گرفتي...لعنت بر اين دنيا...اُف لك يا دهر...
آقا نمي دانم چرا به ما اجازه نمي دهند تا حرف بزنيم؟ بر من گران است كه ببينم محاسنت سپيد شد از نا مردي اين فتنه ها... ما را هم پير مي كند اين خون دل تو...خون مي خورم از اينكه نمي شود حرفي بزنيم...تنها به خاطر تو سكوت مي كنيم.
به ياد علي(ع) مي افتم وقتي كه زهرا(س) گفت:چرا بر نمي خيزي اي شجاع ترين عرب و عجم؟ و وقتي خواست با شمشير آخته خارج شود ، صداي اذان بلند شد و گفت: زهرا جان اگر مي خواهي اين صدا زنده بماند ، بايد سكوت كنيم.وهر دو نشستند و بر مظلوميت علي گريستند...
آقا ما هم چاره اي نداريم...ماهم تنها مي توانيم برايت...دست ما را بگير ، بگو چه كنيم؟
اي پير طريق دست گيري فرما طفليم در اين طريق پيري فرما
سكوت ما را خواهد كشت...عاقبت اين عشق هلاكم كند...
ما كه علي نيستيم ؛اما مطيع امر تو ايم.هر چه كه تو بخواهي همان خواهيم كرد.تمام جان و روحم به فداي تو ...
صد بار لب گشودم و بيرون نريختم خونها كه موج مي زند از سينه تا لبم